جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ایلخی

ایلخی

ایلخی
ترکی گله اسپ چارپایانی که آنها را در صحرا برای چرا رها کنند رمه اسب
فرهنگ لغت هوشیار

ایلخی

ایلخی
چهارپایانی که آن ها را برای چریدن در صحرا رها کرده باشند، رمۀ اسب
ایلخی
فرهنگ فارسی عمید

ایلخی

ایلخی
رمه و گلۀ اسبان، (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، چارپایانی که آنها را در صحرا برای چرا رها کنند، رمۀ اسب، (فرهنگ فارسی معین)، فسیله، سیله، یلخی، دستۀ اسبان آزاد در مراتع، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

ایلجی

ایلجی
فرستاده مخصوص سفیر، ماء موری که برای انجام دادن امور دیوانی سفیر میکرد (ایلخانان صفویه و قاجاریه)،جمع ایلچیان. یا ایلچی بزرگ. سفیر کبیر. یا ایلچی مخصوص. سفیر مخصوص
فرهنگ لغت هوشیار

ایلچی

ایلچی
سفیر، فرستادۀ مخصوص، دورۀ ایلخانان و صفویه و قاجاریه، ماموری که برای انجام دادن امور دیوانی سفر می کرد
ایلچی
فرهنگ فارسی عمید

ایلچی

ایلچی
فرستاده مخصوص، سفیر، مأموری که برای انجام دادن امور دیوانی سفر می کرد (ایلخانان، صفویه و قاجاریه)، جمع ایلچیان
ایلچی
فرهنگ فارسی معین

ایلخه

ایلخه
رمه و گلۀ اسبان. (غیاث) (آنندراج). رجوع به ایلخ شود.
لغت نامه دهخدا