جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ایستادگی

ایستادگی

ایستادگی
عمل ایستاده قیام، مقاومت پا فشاری. یا ایستادگی بخودی خود. قایم بالذات بودن
فرهنگ لغت هوشیار

ایستادگی

ایستادگی
پایداری. استواری. ثبات. برقراری. سکون. آرامش. (ناظم الاطباء). استقامت. مقاومت دربرابر امری: و گفت از نماز جز ایستادگی تن ندیدم. (تذکره الاولیاء عطار). می باید که به رعایت و تیمار حیوانات ایستادگی نمایی و بر قدم نیاز باشی که اینها نیز خلق خدای تعالی اند. (انیس الطالبین)
لغت نامه دهخدا

ایستادنی

ایستادنی
لایق ایستادن. شایستۀ قیام. مقابل نشستنی. (فرهنگ فارسی معین). آنچه لایق ایستادن باشد، دارو در دهان ستور ریختن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

استادگی

استادگی
ثبات قدم پایداری مقاومت بجد گرفتن کاری را مواظبت کردن، توقف و اهمال
فرهنگ لغت هوشیار

استادگی

استادگی
ایستادگی. ثبات قدم. پایداری. مقاومت. بجد گرفتن کاری را. مواظبت کردن:
خوش بجد استادگی در منع جانان میکند
پاسبان سخت جان، تأثیر میخ پرده است.
تأثیر.
لطف کن تا بنده در خدمت کند استادگی
دست چربی میکند ثابت قدم، تصویر را.
اثر.
لغت نامه دهخدا