جدول جو
جدول جو

معنی انگلک کردن

انگلک کردن((~. کَ دَ))
با چیزی ور رفتن، در کاری دخالت کردن
تصویری از انگلک کردن
تصویر انگلک کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با انگلک کردن

انگلک کردن

انگلک کردن
با انگشت چیزی را زیر و رو کردن بهم زدن، دخالت کردن در کاری (تواء م با بهم زدن آن)
فرهنگ لغت هوشیار

انگلک کردن

انگلک کردن
در تداول عوام، با انگشت و دست چیزی را کاویدن. ور رفتن با چیزی با انگشت. (از یادداشتهای مؤلف).
لغت نامه دهخدا

انگولک کردن

انگولک کردن
با انگشت چیزی را زیر و رو کردن بهم زدن، دخالت کردن در کاری (تواء م با بهم زدن آن)
فرهنگ لغت هوشیار

انگولک کردن

انگولک کردن
در تداول، کاویدن به انگشتان. ور رفتن با چیزی با انگشت، سودن پیوستۀ انگشتان بدو: دیگر چشمت را انگولک مکن تا خوب شود. (از یادداشتهای مؤلف). و رجوع به انگلک و انگلک کردن و انگل و انگول شود
لغت نامه دهخدا

انزله کردن

انزله کردن
فرو فرستادن نازل کردن فرو فرستادن (کتاب آسمانی) : (گفت آری بان خدای که توریه بر موسی انزله کرد) (تفسیر اوالفتوح)، توضیح این ترکیب بر ساخته ایرانیانست
انزله کردن
فرهنگ لغت هوشیار

انگار کردن

انگار کردن
پندار کردن، فرض کردن، گمان کردن، خیال کردن
انگار کردن
فرهنگ فارسی عمید

اشکلک کردن

اشکلک کردن
چوب لای انگشتان متهم گذاشتن و فشار دادن تا به جرم خود اقرار کند، اشکلک دادن
اشکلک کردن
فرهنگ فارسی عمید

اشکلک کردن

اشکلک کردن
پاره های نی بزیر ناخنها فروبردن شکنجه را. چوب میان انگشتان گذاشتن و فشردن و این نوع عقوبت در روزگار استبداد متداول بود. رجوع به اشکلک شود
لغت نامه دهخدا

انزله کردن

انزله کردن
فرو فرستادن آیتی یا حکمی. فرستادن خدای تعالی آیتی یا کتابی را. نازل کردن. (یادداشت مؤلف) : خدای تعالی در بلعم باعورا انزله کرد. (تفسیر ابوالفتوح رازی سورۀ اعراف ص 488). به آن خدای که توریه به موسی انزله کرد. (تفسیر ابوالفتوح رازی). خدای تعالی پیغامبران را ببازی نفرستاد و کتابها بهرزه انزله نکرد. (تفسیر ابوالفتوح). خدای تعالی در بعض کتب انزله کرد، انا ملک الملوک. (تفسیر ابوالفتوح)
لغت نامه دهخدا