معنی انقضاء - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با انقضاء
انقضاء
انقضاء
سپری شدن و نابود گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نابود شدن و منقطع گردیدن. (از اقرب الموارد). بسرآمدن. (ترجمان القرآن جرجانی) (غیاث اللغات). سپری شدن و بسرآمدن روزگار. (تاج المصادر بیهقی). بسرآمدن مدت. (مصادر زوزنی). گذشتن. برسیدن. رسیدن. منقضی گشتن. تقضی. انصرام. (یادداشت مؤلف). - انقضاء اجل، منقضی شدن مدت. سرآمدن مهلت. (یادداشت مؤلف). - انقضاء مدت، سر آمدن. بسر آمدن. انصرام آن. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
انقضاض
انقضاض
ریزش در ساختمان، فرود: در ستارگان، کوس بستن فرود آمدن، تاختن، افتادن بسرعت (بناو غیره)، رفتن ستاره سقوط سریع ستاره، جمع انقضاضات
فرهنگ لغت هوشیار
انقضاض
انقضاض
افتادن، افتادن و فرود آمدن بنا، فرود آمدن چیزی بر چیزی، رفتن ستاره، فرو شدن ستاره
فرهنگ فارسی عمید
انقضاض
انقضاض
افتادن به سرعت (بنا و غیره)، رفتن ستاره، سقوط سریع ستاره، جمع انقضاضات
فرهنگ فارسی معین
انتضاء
انتضاء
برکشیدن شمشیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شمشیر از نیام برکشیدن. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
انقلاء
انقلاء
نوعی خرمای شامی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کنده شدن زمین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مغاکی کنده شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
انقضاف
انقضاف
جدا شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، یک نوع گیاهی در افریقا که مانند تریاق سموم استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). جدوار. ماه پروین. (از شعوری ج 1 ورق 130). و رجوع به جدوار شود
لغت نامه دهخدا
انقضاع
انقضاع
دور شدن و بعید گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دور شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.