جدول جو
جدول جو

معنی اندیشه داشتن

اندیشه داشتن((~. تَ) )
مراقبت کردن، تیمار داشتن
تصویری از اندیشه داشتن
تصویر اندیشه داشتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اندیشه داشتن

اندیشه داشتن

اندیشه داشتن
در فکر بودن. مواظبت کردن. مواظب بودن. مراقب بودن. تیمار داشتن: چون دوست ایشان را مشغول کرده است تا از شغلهای بزرگ اندیشه می دارند... بتاریخ راندن و چنین احوال و اخبار نگاه داشتن چون توانند رسید. (تاریخ بیهقی). عامل تکین آباد را مثال داد تا نیک اندیشه دارد چنانکه هیچ خلل نباشد. (تاریخ بیهقی). در کار لشکر که مهمتر کارهاست اندیشه باید داشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 155). چون ما بتخت ملک برسیدیم و کارها بمراد ما گشت اندیشۀ این نواحی بداریم و اینجا سالار محتشم فرستیم. (تاریخ بیهقی).
کت بگفتست که اندیشه مدار از جان
هرچه یابی همه بر تنت همی بر تن.
ناصرخسرو.
بازرگان مزدوری گرفت... تا وی (شنزبه) را اندیشه دارد و چون قوت گیرد بر اثر او ببرد. (کلیله و دمنه).
لغت نامه دهخدا

اندیشه گماشتن

اندیشه گماشتن
به کاری اندیشیدن. دقت کردن. توجه کردن در کاری. بدقت نگریستن در کاری: آنروز و آنشب اندیشه را بدین کار گماشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 258). خردمندان اگر اندیشه را بر این کار پوشیده گمارند... مقرر گردد. (از تاریخ بیهقی ص 92). چون اندیشه بر آن گماشتی بسر راه راست باز آمدی. (از تاریخ بیهقی ص 407)
لغت نامه دهخدا

انده داشتن

انده داشتن
اندوه داشتن. غم داشتن. غمناک بودن. غمگین بودن:
ندارم همی انده خویشتن
ازویست این درد و اندوه من.
فردوسی.
سیاوش بدو گفت انده مدار
کزین سان بود گردش روزگار.
فردوسی.
ز پیروزه گون گنبد انده مدار
که پیروز باشد سرانجام کار.
نظامی
لغت نامه دهخدا