جدول جو
جدول جو

معنی انجیرخوار

انجیرخوار((~. خا))
پرنده ای از راسته گنجشکان مانند سار، دارای منقاری نسبتاً قوی و تا حدی کج
تصویری از انجیرخوار
تصویر انجیرخوار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با انجیرخوار

انجیرخوار

انجیرخوار
پرنده ای از راستۀ گنجشکان، شبیه سار، به رنگ زرد، با منقار قوی، دراز و کمی کج که سریع پرواز می کند
انجیرخوار
فرهنگ فارسی عمید

انجیرخوار

انجیرخوار
پرنده ای از راستۀ گنجشکان و از دستۀ دندانی نوکان، بجثۀ سار. در حدود 60 گونه از این پرنده در آسیا و اروپا و آفریقا شناخته شده. دارای منقاری نسبهً قوی و تاحدی مسطح در قاعده و کمی محدب و طویل است. پریشاه رخ. سار طلایی. انجیرخور. (فرهنگ فارسی معین). در لهجۀ طبری، زرداهل. (از یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا

انجیر خوار

انجیر خوار
پرنده ای از راسته گنجشکان و از دسته دندانی نوکان بجثه سار. در حدود 60 گونه از این پرنده در آسیا و اروپا و آفریقا شناخته شده. دارای منقاری نسبه قوی و تا حدی مسطح در قاعده و کمی محدب و طویل است پریشاه رخ سارطلایی انجیر خور
فرهنگ لغت هوشیار

انجیرخواره

انجیرخواره
تَنَوﱡط یا تُنَوِّط. (زمخشری). رجوع به تنوط شود
لغت نامه دهخدا

انجیرخور

انجیرخور
انجیرخوار:
دلشان ز میوه دار حدیثم خورد غذا
انجیرخور غریب نباشد غرابشان.
خاقانی.
گر انجیرخور مرغ بودی فراخ
نبودی یک انجیر بر هیچ شاخ.
نظامی
لغت نامه دهخدا

انجیر خور

انجیر خور
پرنده ای از راسته گنجشکان و از دسته دندانی نوکان بجثه سار. در حدود 60 گونه از این پرنده در آسیا و اروپا و آفریقا شناخته شده. دارای منقاری نسبه قوی و تا حدی مسطح در قاعده و کمی محدب و طویل است پریشاه رخ سارطلایی انجیر خور
فرهنگ لغت هوشیار

انگورخوار

انگورخوار
ظربان و آن حیوانی است چون گربه، بدبوی. (دهار). طرباء. شغاره. مفرق النعم. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ظربان و طرباء شود
لغت نامه دهخدا