جدول جو
جدول جو

معنی انبیق

انبیق
ظرفی است برای تقطیر مایعات و گرفتن عصاره و عرق
تصویری از انبیق
تصویر انبیق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با انبیق

انبیق

انبیق
وسیله ای است که برای چکانیدن و تقطیر مایعات و عرق گیری
انبیق
فرهنگ لغت هوشیار

انبیق

انبیق
قرع، قرع وانبیق، دستگاهی برای تقطیر مایعات و گرفتن گلاب، عرق و مانند آن، شامل یک دیگ، لولۀ افقی و لوله ای مارپیچ
انبیق
فرهنگ فارسی عمید

انبیق

انبیق
یکی از قسمتهای سه گانه قرع و انبیق، ظرفی است برای تقطیر مایعات و گرفتن عصاره و عرق. (فرهنگ فارسی معین). قسمتی از دستگاه تقطیر، قرع و انبیق از قدیم در تقطیر بکار می رفته است. ظاهراً دیوسکوریدس (قرن اول میلادی) اولین کسی از یونانیان است که دستگاه تقطیر را بنام آمبیکس توصیف کرده است و این لفظ در زبان عربی بصورت انبیق درآمد و لفظ آلامبیک که امروز در بعضی زبانهای اروپایی بدستگاه کامل تقطیر اطلاق می شود از لفظ عربی الانبیق گرفته شده. آلامبیک که در نزد ما در آزمایشگاهها ’قرع و انبیق’ نامیده می شود مرکب است از دیگی که موادی را که می خواهند تقطیر کنند در آن می ریزند و سرپوشی که روی دیگ را می پوشاند و بخارات حاصل را بوسیلۀ لوله ای متوجه دستگاه سردساز یا ظرفی که این بخارها در آن بصورت قطرات مایع درمی آیند، می کند. در دورۀ اسلامی جابر بن حیان و رازی و ابن عوام در باب دستگاه تقطیر بتفصیل مطالبی نوشته اند و کیمیاگران اسلامی دستگاههای تقطیر را تا حدی تکمیل کردند، دستگاه تقطیر نزد آنان مرکب از سه پارچه بوده است: قرع، انبیق وقابله. ماده ای که می خواستند تقطیر کنند در قرع حرارت می دادند و بخارات حاصل در انبیق تبدیل به مایع می شد و این مایع در ظرف موسوم به قابله گرد می آمد. (از دایره المعارف فارسی). و رجوع به قرع و انبیق شود.
- انبیق اعمی، انبیقی که میزاب ندارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

انبیا

انبیا
نَبِیّ، بیست و یکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱۲ آیه
انبیای اولوالعزم: پیغمبرانی که صاحب کتاب و شریعت مستقل بودند (نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد)، پیغمبران مرسل
انبیا
فرهنگ فارسی عمید

امبیق

امبیق
انبیق. (دزی ج 1 ص 36). رجوع به انبیق شود، برخورداری گرفتن. (مصادر زوزنی). برخورداری یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) است. (از منتهی الارب) ، بی نیاز شدن از کسی. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). بی نیاز شدن از چیزی. (آنندراج) ، باقی داشتن. (منتهی الارب). باقی گذاشتن. (ناظم الاطباء) ، بکمال رسانیدن، گویند: امتعه اﷲ بکذا یعنی، ابقاه و انشأه الی ان ینتهی شبابه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا