جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با امتعه

امتعه

امتعه
متاع ها، چیزهایی که بتوان خرید یا فروخت، کالاها، اسباب ها، مال ها، جمعِ واژۀ متاع
امتعه
فرهنگ فارسی عمید

امتعه

امتعه
جَمعِ واژۀ متاع. کالاها و متاعها. (ناظم الاطباء) : یاقوت و مرجان و جامه و همه عروض از اقمشه و امتعه نیست الا زکوه تجارت. (تاریخ قم).
رجوع به امتعه شود
لغت نامه دهخدا

اماعه

اماعه
روان گردانیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). جاری کردن
لغت نامه دهخدا

متعه

متعه
آن چه که از آن برخوردار شود، زنی که برای تمتع به مدت معینی صیغه شود
متعه
فرهنگ فارسی معین

متعه

متعه
صیغه، نکاح موقت، زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید، زن غیر دائمی، زن موقتی، مُتعه، در دستور زبان علوم ادبی هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود مثلاً صیغۀ مفرد، صیغۀ تثنیه، صیغۀ جمع، در فقه و حقوق عبارتی که هنگام معامله و خرید و فروش و عقد نکاح بر زبان جاری می کنند و دلیل بر رضای طرفین است، نوع، هیئت، اصل، ریخت، شکل، عنوان
متعه
فرهنگ فارسی عمید

امعه

امعه
بمعانی امع و در مورد مردان بکار می رود و گویند اصل آن انامعه است و این از باب نحت است. رجوع به اقرب الموارد و امع شود
لغت نامه دهخدا