جدول جو
جدول جو

معنی امتزاج

امتزاج((اِ تِ))
آمیخته شدن، آمیختگی، آمیزش
تصویری از امتزاج
تصویر امتزاج
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با امتزاج

امتزاج

امتزاج
آمیخته شدن، آمیخته شدن چیزی با چیز دیگر، آمیختگی، در علم شیمی ترکیب شدن دو یا چند جسم با یکدیگر به طوری که جسم ترکیب شده شبیه هیچ یک از اجسام تشکیل دهندۀ خود نباشد و جدا کردن جسم های آمیخته شده ممکن نباشد
امتزاج
فرهنگ فارسی عمید

امتزاج

امتزاج
آمیخته شدن. (مصادر زوزنی) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آمیخته شدن چیزی بچیزی. (آنندراج) (غیاث اللغات) ، سودها. (از منتهی الارب) ، چیزهایی که نیازمندیها را سودمند باشد. (از منتهی الارب). و رجوع به متاع شود
لغت نامه دهخدا

امتهاج

امتهاج
کشیده شدن خون کسی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مانندها، داستانها. (فرهنگ فارسی معین).
- امثلۀ شرعیه، مسایل دینی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

امتلاج

امتلاج
مکیدن شیر. (تاج المصادر بیهقی). مکیدن شیررا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مکیدن کُرِّه آنچه را که در پستان است. (از اقرب الموارد) ، برتری داشتن. مزیت داشتن. (فرهنگ فارسی معین). رجحان. مزیت. فضیلت: امتیاز من بر او در این بود که... (فرهنگ فارسی معین). برتری و فضیلت، تمیز و تشخیص، تفاوت، تدبیر و فراست و هوشیاری، دوراندیشی و عاقبت بینی. (ناظم الاطباء) ، اجازه ای که دولت برای ایجاد کارخانه، استخراج معدن، انتشار روزنامه و غیره به کسی دهد. (فرهنگ فارسی معین) ، در اصطلاح ورزش، نمره هایی است که بفعالیت های مثبت و منفی قهرمانان داده می شود. در رشته های ورزش تعداد امتیاز محدود نیست ولی در ژیمناستیک و شیرجه تعداد آن از 10 تجاوز نمی کند. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

امتزاع

امتزاع
لرزیدن و شتافتن. (تاج المصادر بیهقی). این لغت در فرهنگهای معتبر دیده نشد جز اینکه ثلاثی مجرد آن یعنی ’مزع’ بمعنی شتافتن و بشتاب رفتن اشتر و آهو و اسب آمده است
لغت نامه دهخدا