حروف تهجی، ضح الفبا یا حروف هجای فارسی سی سه حرف است، ا،ء، ب، پ، ت، ث، ج، چ، ح، خ، د، ذ، ر، ز، ژ، س، ش، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ق، ک، گ، ل، م، ن، و، ه، ی، مجموعه حروفی که با ترتیبی قراردادی مر
مجموعۀ حروفی است که با ترتیبی قراردادی مرتب شده و صداهای یک زبان را بیان کند. نامهای حروف الفبایی را نیز گویند. الفبای فارسی امروزین مرکب از سی و سه حرف است بدین قرار: ا ء ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی. در حاشیۀ برهان قاطع چنین آمده: مراد از الفبا حروف تهجی است که با الف و ب آغاز میشود و در زبانهای اروپایی آلفابه گویند. اصطلاحاً حروف هجای عربی را که بترتیب الف، ب، ت، ث مرتب شده و به ی ختم میگردد ابتث نامند، در مقابل ابجد. دسته بندی حروف به ترتیب ابجد بسیار قدیمتر از ابتث است، چه آن در خط فینیقی و عبری و سریانی و ارامی و نبطی نیز موجود است. رجوع به ابجد شود. و در عرب بعدها ترتیب اصلی الفبا رابهم زدند و ترتیب دیگری اختیار کردند که ظاهراً بنایش بر این بود که حروفی را که از حیث شکل با هم شباهت دارند دسته دسته کنند چنانکه مثلاً ب، ت، ث را با هم، و ج، ح، خ را با هم دسته بندی کردند و تنها سه حرف هَ، و، ی را که با هیچ حروف دیگری شباهت کافی نداشته اند در آخر الفبا گذاشتند و به احتمال قوی این دسته بندی و ترتیب تازه پیش از اسلام بعمل آمده و عین این ترتیب که اندکی با ترتیب کنونی معمول در مشرق یعنی عربستان و بین النهرین و ایران و غیره متفاوت است، هنوز هم در الفبای مغربی (ممالک شمالی آفریقا غیر از مصر) محفوظ است بقرار ذیل: ا ب ت ث ج ح خ د ذ ر ز ط ظ ک ل م ن ص ض ع غ ف ق س ش هَ و ی. معلوم میشود بعدهابمناسبت بعضی نظریات که اغلب گویا مستند بصوت و مخرج صوت بوده در ترتیب فوق باز تبدیلات و تغییراتی دادند و ترتیب حروف الفبا را بصورتی درآوردند که اکنون در ایران و غیره متداول است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین از جمال زاده مجلۀ کاوه سال پنجم شمارۀ 10 ’شمارۀ مسلسل 45’). تاریخچۀ الفبا مصریان قدیم 24 علامت داشتند و این علامتها شامل همه حروف صامت بود که در زبان آنان استعمال میشد. ایشان میتوانستند با این علائم نخستین الفبا را تشکیل دهند ولی این کار را انجام ندادند. اساس الفبا معلوم نیست، بعضی از دانشمندان متن 16 کتیبۀ قدیمی را که در سرابیت الخادم واقع در شبه جزیره سینا پیدا شده است اساس الفبا قرار میدهند. این کتیبه ها به زبان سامی است و ظاهراً شامل 27علامت مختلف است که همه آنها الفبائی بوده و بخط هروگلیف تعلیم میشده، اما تاریخ آن کتیبه ها مورد تردیداست، و هیچیک از دانشمندان آنها را به پیشتر از 1900 قبل از میلاد نسبت نداده اند و بعضی آنها را فقط به آغاز هزارسالۀ اول منسوب کرده اند. از قدیمترین کتیبه های الفبائی که تا کنون شناخته شده اند کتیبۀ تابوت احیرم پادشاه بیبلوس در فینیقیه به سال 13 قرن پیش از میلاد است. این کتیبه به سال 1923 میلادی بوسیلۀ پ. مونته کشف گردید و در آن 20 حرف از 22 حرف که اسناد کتیبه های فینیقی اخیر را بدست میدهند دیده میشود. این الفبای سینائی یا فینیقی کشف مهم و قابل توجهی است که بوسیلۀ آن میتوان آواهای ساده را که در تلفظ زبان وارد میشوند تشخیص داد و همچنین الفبای مزبور ایجاد علامتهای ساده را که تشخیص آنها از یکدیگر بسیار آسان است میسر میکند. در میان شکلهای علامات و نامهای سامی آنها رابطه ای وجود ندارد. نام فقط جوابگوی اصل آکروفونی (یعنی حرف یا علامت بنام یکی از چیزها خوانده شود) است. کتیبه هایی از ابی باآل پادشاه بیبلوس و الیباآل در روی مجسمۀ فرعون ازرکن اول در پایان قرن دهم، و همچنین لوح سنگی مزا در ترانسژردانی در حدود 842 قبل از میلاد و کتیبه های نورا در ساردنی و سنجیرلی در سوریۀ شمالی در حدود اواخر قرن هشتم (قبل از میلاد) به دست آمده است. این کتیبه ها نشان میدهند که خط فینیقی در عصر قدیم توسعۀ خود، در نواحی مختلف بیکسان تغییر و تحول تدریجی یافته است، در حدود 900 قبل از میلاد یونانیان این الفبا را پذیرفتند. اینان بوسیلۀ ایجاد یک سیستم ویل و افزودن کنسن های تازه تغییراتی در آن الفبا دادند. در قرن چهار قبل از میلاد این الفبای یونانی با 24 حرف در تمام یونان شایع شد و امروزه هم در آنجا مورد استفاده قرار میگیرد. همه الفباهای زبانهای اروپایی بطور قطع از الفبای فینیقی مشتق شده اند بی آنکه بتوانند نشو و نمای آن را همواره تصریح کنند. نظیر همین اشکال در مورد زبانهای شرقی پیش می آید. اگر الفباهای آرامی، عبری و عربی را به آسانی بتوان به الفبای فینیقی ارتباط داد ولی هنوز موفق نشده اند بیان کنند که چه تغییر شکلهایی در تأسیس مثلاً الفبای سبائی (یمانی) که آن را به فینیقی یا کتیبه های سینایی نزدیکتر میدانند، راه یافته است، اگرچه موضوع اصل الفبا قابل بحث است ولی در هر حال قطعاً مربوط به دنیای سامی است. الفبای فینیقی آقای پورداود در فرهنگ ایران باستان چنین آرند: الفبائی که امروزه در سراسر روی زمین رواج دارد (به استثنای جاهایی که خط چینی نوشته میشود) و زبانهای گوناگون اقوام متمدن با آن بقلم می آید همه از یکجا سرچشمه گرفته است. باتفاق همه دانشمندان، سرزمینی که از آنجا این الفبا برخاست سوریه است یعنی آن بخش از خاک سوریه که در کرانۀ دریای سفید (مدیترانه) واقع است و یونانیان مردمان آنجا را که از کنعانیان بودند فوئینیک (در لاتین فوئنیس، معرب آن فینیقی) نامیده اند. امروزه با در دست داشتن نوشتۀ تابوت احیرم که بخط فینیقی و بعقیدۀ دانشمندان فرانسوی متعلق به سدۀ سیزده قبل از میلاد است زمان پیدایش الفبای فینیقی محدود شده است و میتوان گفت اگر این خط در سدۀ چهاردهم وجود نداشته، باید در سدۀ سیزده اختراع شده باشد و یا در میان سدۀ 13 و 12 قبل از میلاد باید بیاد داشت که آثار کتبی سدۀ چهاردهم قبل از میلاد که از شهرهای سوریه و فلسطین و کرانۀ فینیقیه پیدا شده همه بزبان و خط میخی بابلی است نه اینکه فقطمراسلات این شهریاران فینیقی بفرعونهای مصر (فرمانفرمایان آنان) بلکه مراسلات آنان بهمدیگر و در میان خودشان بهمین زبان و خط نگاشته شده است. بنابراین میتوان گفت در سدۀ چهاردهم هنوز حروف الفبائی در سوریه وجود نداشته و اگر وجود داشته هنوز چندان رواج نگرفته بود که از بکار بردن خط بیگانه بی نیاز گردیده باشند، اگرنه جهت نداشته است که رنج نوشتن خط بیگانه بخودهموار سازند و بزبان و خطی که در آنها تسلط نداشتندنامه نگارند و فرعونهای مصر را نیز بخط و زبانی که متعلق به آنان نبود خطاب کنند. نظر بقراین تاریخی الفبای فینیقی باید در سدۀ سیزده اختراع شده باشد و بسیاری از دانشمندان همین تاریخ را پذیرفته اند، همچنین بگواهی بسیاری از آثار میتوان احتمال داد که این خط از گوبله برخاسته باشد. اینکه آیا یکی از خطوط مصری و بابلی یا هر دوی اینها اساس الفبای فینیقی بوده و سازندۀ حروف فینیقی را در اختراعش راهنمایی کرده، پرسشی است که در موضوع خط اخیر بجا نیست، زیرا الفبای فینیقی آنچنانکه از آثار قدیم بما رسیده دارای حروفی نیست که یادآور اشکال مصری و بابلی باشد، همچنین حروفی نیست که دلالت بچیزی کند و نمودار تصاویر یا لوازم زندگی باشد. حروف فینیقی که در نوشتۀ تابوت پادشاه احیرم نقش بسته شده، ناگزیر به همان هیئت اصلی خود نگاشته شده و هیچیک از علامات آن به هیچیک از چیزهایی که به چشم می آید همانند نیست یا بعبارت دیگر علاماتی نیست مانند علامات میخی که اصلاً نزد سومریها اشکالی بوده و رفته رفته ساده گشته به اشکالی مانند میخها درآمد. الفبای فینیقی که از راست به چپ نوشته میشود دارای 22 حرف است، و هر حرفی نمودار صوت مخصوصی است یعنی مخترع این الفبا از برای هر صوتی که در زبان سامی خود، کنعانی، داشته علاماتی وضع کرده است. هر یک از این حروف یا علامات بنام یکی از چیزهایی که در آن زمان و در آن سرزمین بیشتر مورد توجه بوده، خوانده شده است یعنی چیزهایی که در سر نامهای آنها یکی از اصوات این حروف شنیده میشد. معنی نامهای برخی از این حروف به زبان کنعانی معلوم است و معنی برخی از آنها را از روی لغات عربی و آرامی که نزدیک به لهجۀ کنعانی است میتوان دانست. نامهای برخی دیگر از این حروف با هیچیک از لغات زبانهای قدیم سامی درست درنمیآید و بمعنی آنها نمیتوان پی برد، اینچنین: الف گاو، بیت ’ب’ خانه، گیمل ’گ’ شتر، دلت ’د’ در، هه ’هَ’ ؟، واو ’و’ میخ، میخ چوبی، زین ’ز’؟، خت ’خ’ ؟، طت ’ط’ ؟، یود ’ی’ در لهجۀ عبری، یاد دست. کف ’ک’ کف دست. لمد ’ل’ ؟، میم ’م’ آب، نون ’ن’ در زبان آرامی ماهی، سمچ ’س’ جدار و دیوار، عین ’ع’ چشم، په ’پ’ دهان، صاده ’ص’؟ حرف نوزدهم این الفباء در نوشتۀ احیرم ودر هیچیک از نوشته های قدیم فینیقیه دیده نشده است وتلفظ آن کوف است، رش ’ر’ در آرامی یعنی سر. در فینیقی راش به این معنی است، شین ’ش’ بمعنی دندان گرفته شده، در عبری شن به این معنی است، تو ’ت’ نشانی است که از برای بازشناختن به روی جانوران گذارند چون داغ به ران اسب. معانی نامهای برخی ازین حروف که در زبان کنعانی فینیقی معلوم است، در زبان عبری و زبانهای دیگر سامی نیز که نزدیک به لهجۀ کنعانی هستندروشن است و پیوستگی آنها به زبان عربی کنونی هم پیداست. از برای معانی نامهای برخی دیگر از این حروف که در هیچیک از زبانهای سامی قدیم لغات مشابهی بدست نیامده بحدسهای گوناگون و گاهی شگفت انگیز پرداخته اند، مثلاً حرف زین ’ز’ را در زبان آرامی بمعنی سلاح گرفته اند در صورتی که در ایرانی بودن این واژه شکی نیست غرض از این کوشش بیهوده، و بزور معانی از برای برخی از این نامها تراشیدن اینست که بمناسبت آن معانی اشکال آن حروف را به اشیائی پیوندند و بگویند علامات حروف فینیقی هم در اصل تصاویر اشیائی بوده است، ولی با ملاحظۀ نمونۀ الفبای فینیقی معلوم میشود که این اشکال نمودار چیزهایی که از معنای نامهای آنها برمی آید نمیباشند اگر اتفاقاً نخستین حرف ’الف’ که گفتیم نام آن بمعنی گاو است شباهتی بکلۀ این جانور داشته باشد گاوی است با دو شاخ آراسته و از دو گوش بی بهره. درالفبای فینیقی حروف با آوا یا ویل دیده نمیشود. بیست و دو حرف آن فقط بی آوا یا کنسن است. این الفبا با همین نقص در همه الفباهای مشرقی که از فینیقیه سرچشمه گرفته بجای مانده است از آن جمله در الفبای آرامی و پهلوی که در ایران الفبای عبری، نبطی و عربی (کوفی). شرح ستونها از چپ براست: 1- حروف عبری: ا ب ج د هَ و ز ح ط ی ک ل م ن سامخ ع ف ص ق ر ش ت لا. 2- نمونه ای از قلم نبطی متأخر در قرنهای 1 و 2 و 3 میلادی که از کتیبه های پطرا، سینا و هجر بدست آمده است. 3- نمونه ای از حروف (نقش نماره) از قرن چهارم میلادی، و این هم نوعی از قلم نبطی است. 4- نمونه ای از حروف عربی مستخرج از کتیبۀ زبد و حران مربوط بقرن ششم میلادی. 5- نمونه ای از حروف عربی (کوفی) متعلق بقرن اول هجری، مستخرج از سنگها. 6- نمونۀ دیگر از حروف عربی (کوفی) متعلق به قرن اول هجری مستخرج از سکه ها7- نمونۀ دیگر از حروف عربی (کوفی) متعلق به قرن اول هجری مستخرج از پاپیروسها. داشتیم و الفبای عربی که اکنون داریم. الفبای کنونی ایران که در هنگام تاخت و تاز تازیان بکشور ما رسیده و رفته رفته الفبای پهلوی را از میان برد، الفبائی است که عربها از همنژادان خود نبطیان، و اینان از ارامیان، و اینان بنوبۀ خود از فینیقیان آموختند. در زمان متأخر همه سامی زبانان کوشیدند که نقص الفبای فینیقی را برکنار کنند و در ردیف حروف بی آوا علاماتی از برای حروف با آوا بوجود آوردند، اما این کوشش چاره ای نبخشید و تغییری دراین الفبا نداد، فقط علاماتی در بالا و پایین حروف بی آوا گذاشتند مانند: زبر و زیر و پیش، یا فتحه و کسره و ضمه، و گذاشتن این علامات هم اختیاری است آنچنانکه جای ’ویل’ الفبای یونانی را نگرفت. خط حبشی یا امهاری، خطی که سامی زبانان و سامی نژادان حبشه از برای کتابت برگزیدند همان الفبای فینیقی الاصل است. در آنجا در تحت تأثیر نفوذ هندی خواستند نقیصۀ دیرین را برکنار کرده در الفبای خود ویل بوجود آورند، اما در عمل الفبای امهاری را بسیار دشوار کردند و یک قسم خط سیلابی ساختند. علامات ویل در این الفبا مانند ویلها در الفبای اروپاییان متحرک نیست بلکه جزء خود کنسن است آنچنانکه از برای هر یک کنسن (بی آوا) هفت علامت ویل (باآوا) مختلف دارند. الفبای یونانی یونانیان از برای نوشتن زبان خود الفبای فینیقی را برگزیدند. در داستان آنان کدمس شاهزادۀ فینیقی از صیدا هنر نوشتن را به یونانیان آموخت: زئوس خداوند بزرگ یونان به هیئت ورز گاو درآمده اروپا دختر اگنور پادشاه صیدا را ربوده از دریا گذشته بجزیره کرت آورد، در آنجا از او پسری آمد نامیده مینوس که نخستین پادشاه آن جزیره گردید، این کدمس در هنگام اقامت خود در یونان الفبای فینیقی را به مردمان آنجا آموخت. هردوت در پنج سدۀ پیش از میلاد مینویسد: این فینیقیان که با کدمس آمده بودند هنگام اقامتشان در بئوتی بسا دانستنیها به یونانیان آموختند، بویژه حروف (الفبا) که بعقیدۀ نگارنده، پیش از آنان در یونان نمیشناختند. در آغاز این حروف را یونانیان مانند همه فینیقیان بکار بردند اما بعد بمقتضای زبان تغییری در آنها داده حروف هیئت دیگری پیدا کردند، در آن زمان در بسیاری از جاها در پیرامون یونانیان، قبیلۀ یون میزیست که حروف را از فینیقیان برگزیده بکار بردند و اندک تغییری در آنها دادند و آنان آنچنانکه سزاوار بود آن حروف را فینیقی نامیدند زیرا فینیقیان آنها را بیونان آورده بودند. ابن الندیم در الفهرست (چاپ مصر ص 23) نویسد: ’قرأت فی بعض التواریخ القدیمه لم یکن الیونانیون یعرفون الخط فی القدیم حتی ورد رجلان من مصر یسمی احدهما ’قیمس’ والاَّخر ’اغنور’ و معهما سته عشر حرفاً، فکتب بها الیونانیون ثم استنبط احدهما اربعه احرف فکتب بها ثم استنبط آخر یسمی سمونیدس اربعه آخر فصارت اربعاً و عشرین’ - انتهی. ابن الندیم این داستان را درست یاد کرده: قیمس و اغنور همان گدمس و اگنور هستند. و سیمونیدس کسی است که در داستان پیدایش خط در یونان از او نام برده میشود همچنین پلامدس در داستان، سازندۀ برخی از حروف یونانی است چنانکه پلوتارخس و پلینیوس نوشته اند چهار حرف را به الفبای قدیم پلامدس افزوده و چهار حرف دیگر را بعد سیمونیدس به آن اضافه کرده است و نامهای این هشت حرف نیز در نوشته های آنان معین شده است، ولی پیداست که این را نیز باید جزءداستان بشمار آورد. فقط فرقی که میان داستان یونانی و نوشتۀ ابن الندیم هست این است که آن دو مرد از فینیقیه بودند نه از مصر، و دیگر اینکه الفبای فینیقی دارای 22 نه 16 حرف است. آنچه از هرودت و دیودروس سیکولوس و دیگران درباره پیدایش خط در یونان گفته شده ارزش تاریخی ندارد، ولی همین داستان هم بخوبی گویاست که الفبا از سرزمین فینیقی بیونان درآمده است. یونانیان از همان هنگامی که الفبای فینیقی را برگزیدند به نقص آن برخوردند، همان نقصی را که یاد کردیم و مشرقیان به برکنار کردن آن کامیاب نشدند یونانیان بر کنار کرده حروف باآوا یا ویل ایجاد کردند. در کهنترین آثار کتبی آنان این ویلها دیده میشود و بکار بردن علامات حروف باآوا اجباری است و در ارزش با علامات حروف بی آوا یا کنسن یکسان هستند. از برای ایجاد ویلها برخی از حروف فینیقی را بکار بردند: اَ = a ’آلفا’، اِ = ’ eاپسیلون’، ای = ’ iیوتا’، اُ = O ’امیکرن’ از الف و هه و یود و عین فینیقی ساخته شده اند. از برای ویل او = U نیز حرف فینیقی واو بکار رفته و در پایان الفبای یونانی جای داده شده و آن را در مقابل اُ = O کوچک ’امیکرن’، او= U بزرگ ’امگا’ نامیده اند، و اینچنین از 22 حرف فینیقی، 24 حرف الفبای یونانی برخاست. ترتیب حروف الفبای یونانی همان ترتیب حروف الفبای فینیقی است، هر یک از حروف یونانی به استثنای برخی از ویلها به همان نام فینیقی خود نامیده شده است چون آلفا، بتا، گاما، دلتا و جز اینها. همچنین در آغاز یونانیان مانند فینیقیان این الفبا را از راست به چپ نوشتند و کهنترین نوشته های یونانی همه از راست به چپ نگاشته شده، و چندی هم سیر خط مانند سیر گاوآهنی بوده در هنگام شیار، یعنی از راست به چپ در نخستین سطر، و از چپ به راست در دومین سطر. در سدۀ پنجم پیش از میلاد سیر خط یونانی ثابت گشت و همیشه از چپ به راست نوشتند. حروف الفبای یونانی از حیث صوت در همه جای آن سرزمین یکسان نبوده، برخی از آنها در جایی صوتی و در جای دیگر صوت دیگری داشت. نظر به مقتضیات لهجه های گوناگون یونانی، بعضی از حروف فینیقی نزد یونانی زبانان تغییراتی یافت، و با اصوات مخصوص آنان سازشی پیدا کرد اما بیشتر آن حروف آنچنان که بود با اصوات بومی خود بجای ماند. الفبای فینیقی با تغییراتی که در یونان یافت با بازرگانان و مهاجران به ایتالیا درآمد. اینان از زمان بسیار قدیم، در میان سالهای 806 قبل از میلاد به سرزمینهایی که بعدها، در سدۀ دوم پیش از میلاد، ایتالیا نامیدند دست اندازی کردند. کومس شهری که به لاسیوم مرکز ایتالیا پیوسته، اقامتگاه یونانیان مهاجر بود پس از آنکه لاسیوم در مرکز ایتالیا برتری یافت و به بخشهای دیگر ایتالیا فرمانروا گردید الفبائی که بدستیاری یونانیان شهر کومس به آنجا رسیده بود بجاهای دیگر آن سرزمین رفت و رواج گرفت، و همین الفباست که بنام لاسیوم خوانده شده و لاتین گویند. الفبای لاتین با اقتدار امپراطوری روم سراسر اروپا را گرفت و تاکنون هم به اشکال مختلف وسیلۀ نوشتن اروپاییان و آمریکاییان است. چنانکه دیده میشود الفبای فینیقی به هیئت الفبای عربی نیمی از کرۀ زمین و به هیئت الفبای لاتین نیم دیگرآن را فراگرفته است. همچنین الفبای زبان سانسکریت که آن را دیوناگری نامند با 47 حرف خود از حروف فینیقی بوجود آمده است و هیئتهای گوناگون دیوناگری امروزه در آن سرزمین پهناور وسیلۀ بقلم آوردن زبانهای آریایی و غیر آریایی آنجاست. ودا نامۀ دینی برهمنان که قدمت بخشی از آن تا دو هزار سال پیش از میلاد میرسد در قدیم نوشته نمیشد و مانند اوستا از سینه بسینه میگردید. پس از شناختن الفبای فینیقی و دانستن اینکه چگونه به یونان و رم راه یافت اینک می پردازیم به الفبای آرامی که در روزگار هخامنشیان در ایران رواج داشت. الفبای آرامی آرامیان از قبایل بدوی سامی نژاد سوریه در جنوب فلسطین در پیرامون کویر و مشرق رود اردن وبحرالمیت میزیستند. این شبانان چادرنشین و بیابان نورد از خویشاوندان نزدیک اسرائیلیان بودند و آنان را بغلط برخی کلدانیان خوانده اند. در حدود هزار سال پیش از میلاد آرامیان الفبای فینیقی را برگزیده بکار بردند و به هرجا که رفتند و به هر دیار که نفوذی یافتنداین الفبا را رواج دادند آنچنان که این خط فینیقی بدستیاری آرامیان رفته رفته خطوط میخی را که تا سدۀ اول پیش از میلاد دوام کرد از میان برده، جای آنها را گرفت، ناگزیر خط آرامی در آغاز از برای یادداشتهای بازرگانی بکار رفت و سپس وسیلۀ نوشتن همگان گردید. دبیران که الفبای فینیقی را آموخته بودند در آغاز نوشته های خود را به زبان فینیقی نگاشتند، هرچند که به آن زبان تسلط نداشتند اما چون این دو لهجه بسیار به همدیگر نزدیک بوده، حاجت آنان برآورده میشد. پس از چندی همان الفبای فینیقی را آنچنان که بود از برای نوشتن لهجۀ مادری خود آرامی بکار بردند، اینچنین زبان آرامی که از ریشه و بن زبانهای سامی دیگر بود و آموختنش از برای مردمان سامی زبان دشوار نبوده است با خط آرامی که الفبائی ساده بوده و مانند الفبای فینیقی 22 حرف داشته سراسر کشورهای اقوام سامی نژاد را فراگرفت، از مدیترانه تا پشتکوه (زاگرس) و خلیج فارس زبان بین المللی آنان گردید چنانکه با ظهور اسلام و لشکرکشیهای عرب زبان، عربی که باهمه زبانهای سامی بستگی دارد به آسانی در سرزمینهای اقوام سامی رواج یافت و آنها را از میان برد. (از کتاب فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود صص 132- 161به اختصار). و رجوع به فهرست مقالات تألیف ایرج افشار ص 578 و 579 تا 583 و مقدمۀ همین لغت نامه ص 28 و 110 و دائره المعارف اسلام ج 1 ص 387 و فرهنگ ایران باستان صص 132- 161 و سبک شناسی ج 1 صص 55- 95 و ماده ٔخط و ابجد و ابتث و حرف و حروف و نسخ و نستعلیق و اوستائی و پهلوی و میخی در این لغت نامه شود
قلیۀ پوتی را گویند و آن دل و جگر قیمه کشیده در روغن بریان کرده باشد و حسرهالملوک همانست. (برهان). طعامی است ترکان را. (انجمن آرا) : رویت چو یکی کاسۀ اکرا شده واژنگ وز کاج قفا گشته برنگ شش البا. سوزنی (از آنندراج). تا روی پرآژنگ و قفای تو بدیدند میرند همه خلق ز البا و ز اکرا. سوزنی (از آنندراج)