جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با الدرم

ابدرم

ابدرم
نام کتاب بودا شاکمونی است، و معنی ابدرم اول و آخر کتابهاست
لغت نامه دهخدا

الدره

الدره
یکی از دیه های کجور. (ترجمه مازندران و استراباد تألیف رابینو ص 148). در فرهنگ جغرافیایی ایران (ج 3 ذیل آل دره) چنین آمده: دهی است از دهستان پنجک رستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر. کوهستانی و سردسیر است و 225 تن سکنه دارد که شیعه اند و به گیلکی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات دیمی، و شغل اهالی زراعت و تهیۀ زغال چوب است و راه مالرو دارد - انتهی
لغت نامه دهخدا

الدام

الدام
دایم شدن تب. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). همیشگی کردن تب بر کسی، الدمت علیه الحمی. (از منتهی الارب) (از آنندراج). یکبندی شدن تب
لغت نامه دهخدا

ادرم

ادرم
نمدزین بود. (نسخه ای از لغت نامۀ اسدی). نمدزین بود یعنی یرمه. (نسخه ای از لغت نامۀ اسدی). نمدزین و آنرا آدرم و ادرمه نیز گویند. (جهانگیری). نمدزین و تکلتوی اسب. (برهان قاطع) : جَدیّه کغَنیّه، ادرم زین و پالان. (منتهی الارب) :
که تنگ و ادرم دارد و مرد بدسلب است ؟
بسرش بار فضول است و نیز وسواسا.
ابوالعباس یا دقیقی.
، شتاب کردن در رفتار. (منتهی الارب). بشتاب و سرعت رفتن. (آنندراج). نیک رفتن. (منتهی الارب). بگذشتن. (زوزنی). و یقال اِدْرَنْفِق ْ مُرْمَعِلّاً، ای امض راشداً. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا