جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اکمل

اکمل

اکمل
تمام تر و کامل تر. (آنندراج) (ناظم الاطباء). کاملتر. (غیاث اللغات). رسیده تر. رساتر: بنحو اکمل، بطریق کاملتر. بنحو اتم. (فرهنگ فارسی معین) :
مصباح امم امام اکمل
مفتاح همم همام اکرم.
خاقانی.
اصل بیند دیده چون اکمل بود
فرع بیند چونکه مرد احول بود.
مولوی.
بلکه حظ اجزل و نصیب اکمل از آن وی باشد. (آداب الملوک فخررازی) ، بنا بر این. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، زیرا، هنوز. (ناظم الاطباء) ، آنگاه. (فرهنگ فارسی معین) ، اما، معهذا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ارمل

ارمل
بی زن: زن نگرفته زن مرده زن رها، نیازمند بی برگ بینوا، سال بی باران مرد بی زن مرد عزب مرد زن مرده بیوه بدبخت و فقیر، محتاج درویش و بیچاره مرد بی توشه مفلس مسکین، جمع ارامل و ارامیل و ارامله
فرهنگ لغت هوشیار