اکابر اکابر ج ِاکبر. بزرگان. مقابل اصاغر. (یادداشت مؤلف). رجوع به اکبر شود، فرزندان زیرک آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). زیرک زادن. (تاج المصادر بیهقی) لغت نامه دهخدا
اکابر اکابر موضعی است. (یادداشت مؤلف). دهی است در کمتر از شش فرسخی میانۀ جنوب و مشرق عسلویه. (از فارسنامۀ ناصری) : در خوارزم و درکات و اکابر از آن (از توت) دوشاب خاص اشخاص گیرند. (فلاحت نامه) لغت نامه دهخدا
اکابر اکابر اعاظم، بزرگان، شرفا، مهان، مهتران، سالمندان، معمرینمتضاد: کهان، کهتران فرهنگ واژه مترادف متضاد