اقدام اقدام قَدَم ها، اندازه های پا از سر انگشت تا پاشنه، گام ها، کارها، عمل ها، جمعِ واژۀ قَدَم فرهنگ فارسی عمید
اقدام اقدام پیش درآمدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پیش رفتن در کاری. (غیاث اللغات) ، جَمعِ واژۀ قُرء: دعی الصلوه ایام اقرائک، یعنی ایام حیض. (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ قَرو، جَمعِ واژۀ قِرو. (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ قُرْوْ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن). بمعنی وقت و قافیه. (اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ قَری ّ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بمعنی مجاری سیل. (اقرب الموارد). - اقراءالشعر، انواع و اقسام آن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قرء و قری شود لغت نامه دهخدا
اقدام اقدام جَمعِ واژۀ قَدَم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چه دشمنی تو که از دست عشق و شمشیرت مطاوعت بگریزم نمیکنند اقدام. سعدی. - مزال اقدام، لغزشگاه. جائی که قدم ها بلغزد لغت نامه دهخدا