معنی اقتصار - فرهنگ فارسی معین
معنی اقتصار
- اقتصار((اِ تِ))
- کوتاه کردن، بسنده کردن، کوتاهی
تصویر اقتصار
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اقتصار
اقتصار
- اقتصار
- بسند کردن و نگذشتن ازچیزی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). اکتفاکردن بر چیزی. ایستادن و بسند کردن بدان. (تاج المصادر بیهقی). بر چیزی فروایستادن. (المصادر زوزنی).
- اقتصار کردن، اکتفا کردن. بسند کردن:
بهتر ز خدمتش نشناسم در این جهان
از اینهمه بخدمت او کردم اقتصار.
فرخی.
خواهم بقای تو بزمان صدهزار سال
از من بدینقدر نکند اقتصار دل.
سوزنی.
، خاکسترگون شدن. (منتهی الارب) ، بلب خوردن گوسپند گیاه را، خوردن هرچه بر خوان باشد، مروسیدن بیمار را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مزاولت چیزی کردن. (منتهی الارب) (المصادر) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اعتماد نمودن بچیزی پس خطا ناکردن از آن، برگرفتن تنگ بار را پیش از رسیدن بزمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، فارفتن جای. (المصادر زوزنی). رفتن خانه
لغت نامه دهخدا