جدول جو
جدول جو

معنی افئده

افئده((اَ ئِ دِ یا دَ))
جمع فواد، دل ها، قلب ها
تصویری از افئده
تصویر افئده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با افئده

افئده

افئده
جَمعِ واژۀ فُؤآد، یعنی دل و جز آن. (از منتهی الارب). ج ِ فؤاد، بمعنی قلب و برخی باطن قلب و دسته ای پردۀ آن و گروهی بمعنی عقل گفته اند. (از اقرب الموارد). بمعنی دلها و این جمع فؤاد است که بمعنی دل باشد. (غیاث اللغات). افیده. رجوع به فؤآد و افیده شود: افئدتهم هواء، دلهای ایشان خالیست از خرد. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی)
لغت نامه دهخدا

فائده

فائده
آنچه داده یا گرفته شود از دانش و مال و جز آن، سود، ثمر، بار
فائده
فرهنگ لغت هوشیار

افاده

افاده
تکبر، خودبینی، خودنمایی، فایده دادن، فایده رساندن، فایده گرفتن
افاده
فرهنگ فارسی عمید

افاده

افاده
فایده گرفتن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء). کسب فائده کردن. (از اقرب الموارد). چیزی ستاندن از کسی. (مؤیدالفضلا) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

افاده

افاده
در تداول عامیانه، کبر. برتنی. خودفروشی. تکبر. فیس. نخوت. عجب. (یادداشت بخط مؤلف). مأخوذ از تازی، اظهار فضل و شرف در صورتی که دارای آن نباشد. (ناظم الاطباء).
- افاده کردن، کبر نمودن. فیس کردن. (یادداشت بخط مؤلف). بخود بستن فضل و شرف. (ناظم الاطباء). افاده فروختن. رجوع به افاده فروختن و کردن شود.
- بی افاده، بی کبر. بی نخوت. غیرمتکبر.
- پرافاده، پرنخوت. بسیار متکبر. بسیار خودبین.
، هنگام. وقت. موقع. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا