جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با افناء

افناء

افناء
نیست کردن. (غیاث اللغات از منتخب) (تاج المصادر بیهقی). نیست و سپری گردانیدن. (آنندراج). سپری و نیست گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اتلاف. نابود کردن. (یادداشت مؤلف) ، جماع کردن با دختری و شنوانیدن آواز حرکاتش دختر دیگر را. و این نوع جماع را وَجْس خوانند و در شریعت اسلام منهی عنه است، به عید حاضر آمدن جهودان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به عید فُهْر درآمدن. (از اقرب الموارد) ، به مدرسه جهودان درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درآمدن به مدارس یهود. (از اقرب الموارد) ، فراهم آمدن گوشت و لخت لخت گردیدن. و هو اقبح السمن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فروماندن در راه، هلاک و مانده شدن شتر، ختنه کردن دختر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: اُفهرت الجاریه (مجهولاً) ، ای ختنت. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

افناء

افناء
ناشناخته نسب. (ناظم الاطباء) : فلان من افناءالناس، یعنی او ناشناخته نسب است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- از افناء ناس بودن، ناشناخته نسب بودن. (یادداشت مؤلف).
، داغ کردن بر فَهْقه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، فراخ شدن برق و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). وسعت یافتن برق و غیره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

افنان

افنان
جمع فنن، شاخه ها، جمع فن، گونه ها گونه گون آوردن، جمع فنن شاخه ها
فرهنگ لغت هوشیار

افتاء

افتاء
فتوی دادن، در مسئله ای، وچردادن، (وچر فتوا) جوان شدن، فتوی دادن، حکم صادر کردن
فرهنگ لغت هوشیار