جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با افک

افک

افک
برگردانیدن کسی را از چیزی یا برگردانیدن رأی کسی را. و به این معنی با ’عن’متعدی شود. (از منتهی الارب). برگردانیدن و رأی کسی را بدل کردن. (از اقرب الموارد). برگردانیدن و بازگردانیدن از چیزی. (آنندراج) : اء جئتنا لتأفکنا عن آلهتنا. (قرآن 22/46).
لغت نامه دهخدا

افک

افک
اَفْک. اَفَک. اُفوک. دروغ گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی). دروغ گفتن. دروغ بستن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

افک

افک
جَمعِ واژۀ اَفوک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به افوک شود، شگفت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اعجوبه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

افک

افک
کسی که پیوند کتف او از ضعف و سستی منفرج شده باشد. (ناظم الاطباء). مرد گشاد پیوند کتف از ضعف و سستی. (منتهی الارب). آنک دوشش از جای بیامده بود از سستی. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا