جدول جو
جدول جو

معنی افشنک

افشنک((اَ شَ))
شبنم، ژاله، افشنگ، افشک، اپشک
تصویری از افشنک
تصویر افشنک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با افشنک

افشنه

افشنه
دهی از قرای بخاراست که مولد شیخ الرئیس می باشد. (ناظم الاطباء). نام دهی است از دههای بخارا گویند شیخ ابوعلی از مادر خود ستاره نام متولد شده. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (برهان). قریه ای است نزدیک بخارا. و ستاره مادر شیخ الرئیس ابوعلی سینا از آن قریه است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

افشنگ

افشنگ
بمعنی افشک است که شبنم باشد. (هفت قلزم) (برهان). و در بیت ذیل بفتح نون آمده است:
شد عرق ریزان پریرو زیر زلفش از حجاب
بر گل رعنا مگر که افشنگ افتاده است.
؟ (از فرهنگ شعوری).
رجوع به افشک شود
لغت نامه دهخدا

اشنک

اشنک
درختی شبیه سپیدار با پوستی تیره رنگ که برای کارهای نجاری و ساختمانی مناسب نیست، اَشَن
اشنک
فرهنگ فارسی عمید