جدول جو
جدول جو

معنی افشرده

افشرده((اَ شُ دَ یا دِ))
فشار داده شده، آبی که از فشردن میوه گیرند
تصویری از افشرده
تصویر افشرده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با افشرده

افشرده

افشرده
فشار داده شده، آبی که از فشردن میوه گیرند افشره عصاره مایعی که با فشار از میوه ها و غیره استخراج کنند
فرهنگ لغت هوشیار

افشرده

افشرده
فشارداده شده، آنچه از فشردن چیزی گرفته شده، افشره، عصاره
افشرده
فرهنگ فارسی عمید

افشرده

افشرده
خلاصۀچیزی که از افشردن بیرون آید و بعربی عصاره گویند وافشرج معرب او است. (آنندراج). قوسی گوید: عصارۀ هرچیز مثل غوره و آلو و مانند آن و عوام آبشله بمد و قصر خوانند. (آنندراج). عصارۀ مایعی که با فشار از میوه ها و غیره استخراج کنند. آبی که از فشردن میوه گیرند. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا

افشردن

افشردن
فشار دادن، آب یا شیرۀ چیزی را با فشار گرفتن، افشره گرفتن، فِشُردَن، فِشاردَن، اَفشاردَن
افشردن
فرهنگ فارسی عمید

افسرده

افسرده
پژمرده، غمگین، در علم روانشناسی مبتلا به افسردگی، یخ بسته
افسرده
فرهنگ فارسی عمید