افسون دمیدن افسون دمیدن دمیدن کلمات عزایم و سحر: لب روزگار از غایت صدق فسون مهر بر رویش دمیده. نصیر همدانی (ازارمغان آصفی). بسکه بر من چشم او افسون سودا میدمد جای ناخن حلقۀ زنجیرم از پا میدمد. محمدقلی سلیم (از آنندراج) لغت نامه دهخدا
فسون دمیدن فسون دمیدن فسون خواندن. افسون کردن. فریب دادن. گول زدن: برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ کز این فسانه و افسون مرا بسی یاد است. حافظ لغت نامه دهخدا