جدول جو
جدول جو

معنی افسوس کردن

افسوس کردن((~.کَ دَ))
مسخره کردن، به ریشخند گرفتن
تصویری از افسوس کردن
تصویر افسوس کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با افسوس کردن

افسوس کردن

افسوس کردن
ریشخند کردن استهزا کردن، ظلم کردن ستم کردن، حیله کردن مکر کردن، سحر کردن جادو کردن
فرهنگ لغت هوشیار

افسون کردن

افسون کردن
حیله و تزویر نمودن. (از ناظم الاطباء). حیله کردن. مکر کردن.
لغت نامه دهخدا

فسوس کردن

فسوس کردن
تمسخر کردن. استهزاء کردن. سخریه. (یادداشت بخط مؤلف) :
بیامد دگر باره داماد طوس
همی کرد گردون بر او بر فسوس.
فردوسی.
چو بشنید پاسخ چنین داد طوس
که بر ما نه خوب است کردن فسوس.
فردوسی.
پیاده شده گیو و رهام و طوس
چو بیژن که بر شیرکردی فسوس.
فردوسی.
جهاندیده ای نام او ذیقنوس
که کردی بر آوای بلبل فسوس.
عنصری.
کرد بر وی هزار گونه فسوس
تا بهنگام صبح و بانگ خروس.
نظامی.
نوی را بشاهی برآرند کوس
که بر وی توانند کردن فسوس.
نظامی.
در آفتاب نکردی فسوس جام زرش
چرا تهی ز می خوشگوار نابستی.
حافظ.
رجوع به افسوس، فسوس و افسوس کردن شود
لغت نامه دهخدا