جدول جو
جدول جو

معنی افتراض

افتراض((اِ تِ))
واجب گردانیدن، فریضه کردن
تصویری از افتراض
تصویر افتراض
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با افتراض

افتراض

افتراض
فریضه کردن و واجب گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سنت ساختن و واجب گردانیدن خدای احکام را بر بندگان. (از اقرب الموارد). واجب کردن. (تاج المصادر بیهقی). فَرض. (یادداشت مؤلف). مفترض الطاعه، آنکه اطاعت امر او واجب است.
لغت نامه دهخدا

اقتراض

اقتراض
وام گرفتن وام ستدن بریدن وام گرفتن قرض کردن وام ستدن،جمع اقتراضات
فرهنگ لغت هوشیار

افترام

افترام
لته نهادن (لته فرامه زنان به هنگام دشتانی در زهار گذراند
افترام
فرهنگ لغت هوشیار