معنی اعوجاج - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اعوجاج
اعوجاج
اعوجاج
کژ شدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (آنندراج). کج شدن. (از منتخب و کنز بنقل غیاث اللغات). بذات خود کج شدن: اعوج العود و نحوه اعوجاجاً، انحنی من ذاته. (از اقرب الموارد). کجی. ناراستی. انحنا. پیچیدگی. (ناظم الاطباء). کژی. خمیدگی. عوج. (یادداشت بخط مؤلف). - اعوجاج ِ ذَکَر، کژی شرم مرد که پیوسته بیک سوی مایل باشد. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
اعو جاج
اعو جاج
کژ شدن کج گردیدن، کجی کژی ناراستی پیچیدگی، جمع اعوجاجات
فرهنگ لغت هوشیار
اعسجاج
اعسجاج
خمیدن در رفتار از پیری: اعسج الشیخ اعسجاجاً. (ناظم الاطباء). اعوجاج و مضی بر اثر پیری. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). در منتهی الارب اعساج بدین معنی ذکر شده است. رجوع به اعساج شود
لغت نامه دهخدا
اعجاج
اعجاج
نیک وزیدن باد و گرد گرفتن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سخت برآمدن باد و غبار پراکندن آن. (از اقرب الموارد). بمعنای عَج ّ و عَجیج است در تمام معانی. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.