جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اعلام

اعلام

اعلام
جمع علم، ناموران نامبرداران، درفش ها نشان ها، ویژه نام ها نیودش، هشدار دادن، دانا کردن جمع علم بزرگان ناموران نامداران، درفشها نشانها، اسامی خاص نامهای خاص. آگاهانیدن آگاه کردن دانا کردن، آگاهی، جمع اعلامات. یا اعلام جرم. عبارتست از اینکه وکلای مجلس یا دادستان یا اشخاص جرم شخصی را (که دارای مقام و رتبه قابل توجهی است) بسمع اولیای امور بر سانند و او را تعقیب کنند. یا اعلام خطر. آگاهانیدن از خطر. آگاه گردانیدن، کسی را باخبر کردن
فرهنگ لغت هوشیار

اعلام

اعلام
عَلَم ها، پرچم ها، بیرق ها، نشان ها، نشانه ها، جمعِ واژۀ عَلَم
اعلام
فرهنگ فارسی عمید

اعلام

اعلام
آگاهانیدن و آگاه گردانیدن. (آنندراج). آگاه گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باخبر ساختن کسی را. و بدین معنی بنفسه متعدی است و بوسیلۀ باء نیز متعدی شود. یقال: اعلمه الخبر و بالخبر. راغب گوید: ’اعلم’ و ’علم’ در اصل بیک معنی است جز آنکه اعلام به اخبار دادن سریع اختصاص یافته و تعلیم به آگاهانیدن مکرر و فراوان بنحوی که در ذهن متعلم اثر بر جای گذارد اختصاص یافته است. (از اقرب الموارد). خبر دادن و آگاه کردن. (از منتخب از غیاث اللغات). بیاگاهانیدن. (تاج المصادربیهقی) : چاره نمی شناسم از اعلام آنچه حادث شود. (کلیله و دمنه). و عقل مرد را به هشت خصلت بتوان شناخت... هشتم در محافل خاموشی را شعار ساختن و از اعلام چیزی که نپرسند و اظهار آنچه بندامت کشد احتراز واجب و لازم شمردن. (کلیله و دمنه) ، زمین گیر شدن و قادر نبودن بر حرکت کردن از جای. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

احلام

احلام
جمع حلم، خواب ها، شوریده خواب ها، آهستگی ها، جمع حلیم، بردباران خوابهای شیطان
فرهنگ لغت هوشیار