جدول جو
جدول جو

معنی اعزه

اعزه((اَ عِ زِّ))
جمع عزیز، ارجمندان، گرانمایگان، بزرگواران
تصویری از اعزه
تصویر اعزه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اعزه

اعزه

اعزه
عزیزها، شریف ها، گرامی ها، گران مایه ها، ارجمندها، بزرگوارها، لقب هر یک از فرمانروایان مصر یا بزرگترین صاحب منصب دربار فرعون، خویشاوندان بسیار نزدیک، چیزهایی که به سختی به دست می آید، کمیاب ها، نیرومندها، قوی ها، در تصوف پیرها، جمعِ واژۀ عزیز
اعزه
فرهنگ فارسی عمید

اعزه

اعزه
جَمعِ واژۀ عَزیز، بمعنی ارجمند و کمیاب و ناموجود. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ عَزیز. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). بزرگوارشدگان. (مقدمۀ لغت میرسیدشریف جرجانی ص 2). بزرگواران و عزیزان است. (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا

اعزل

اعزل
مردبی زینه، ابربی باران، ستاره روشن، دمکج ابر بی باران، مرد بی سلاح. یا سماک اعزل
فرهنگ لغت هوشیار

اعنه

اعنه
جمع عنان، لگام ها افسارها جمع عنان لگامها دهانه ها افسارها دوالها
فرهنگ لغت هوشیار

اعنه

اعنه
عنان ها، لگام ها، دهانه های اسب، دوال لگام که سوار به دست می گیرد، جمعِ واژۀ عنان
اعنه
فرهنگ فارسی عمید