معنی اعز - فرهنگ فارسی معین
معنی اعز
- اعز((اَ عَ زّ))
- ارجمندتر، بزرگوارتر، نایاب تر
تصویر اعز
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اعز
اعز
- اعز
- گرامی تر، کمیاب تر، درازتر، استوارتر ارجمندتر گرانمایه تر بزرگوارتر، نایاب تر دشوار یاب تر
فرهنگ لغت هوشیار
اعز
- اعز
- گرامی. ارجمند. (منتهی الارب). عزیز و گرامی و ارجمند. کمیاب. (آنندراج). گرامی. ارجمند. کمیاب. (ناظم الاطباء). عزیز و مکرّم. یقال: ’رجل اعز و امراءه عزی، ای عزیز و عزیزه’. (از اقرب الموارد). رجوع به عزیز شود، غالب شوندگان، دوست داشته شدگان. (مقدمۀ میرسیدشریف جرجانی ص 2)
لغت نامه دهخدا
اعزل
- اعزل
- مردبی زینه، ابربی باران، ستاره روشن، دمکج ابر بی باران، مرد بی سلاح. یا سماک اعزل
فرهنگ لغت هوشیار