جدول جو
جدول جو

معنی اعتبار کردن

اعتبار کردن((~. کَ دَ))
اعتماد کردن، عبرت گرفتن
تصویری از اعتبار کردن
تصویر اعتبار کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اعتبار کردن

اعتبار کردن

اعتبار کردن
اعتماد و اطمینان کردن. چیزی را تکیه گاه ساختن:
به یک دل بوده محتاج آن خم زلف از پریشانی
من از اول به این طرار کردم اعتبار دل.
اثر شیرازی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا

اختبار کردن

اختبار کردن
آزمودن آزمایش کردن آزمودن آزمایش کردن امتحان کردن
اختبار کردن
فرهنگ لغت هوشیار

اعتذار کردن

اعتذار کردن
معذرت خواستن. عذر آوردن. (ناظم الاطباء) ، دل نهادن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). دل بر کاری نهادن. (تاج المصادر بیهقی) ، کوشش نمودن، بر جاده راه رفتن، میانه روی گزیدن، درنگ در رفتار و جز آن، باتوسنی و سرکشی گذشتن اسب، تحمل و شکیبایی نمودن بر بلا و مصیبت. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

احتکار کردن

احتکار کردن
انبار کردن کا (مخصوصا غله) برای فروش بهنگام گرانی و کمیابی، بنداری انبارداری
فرهنگ لغت هوشیار

استوار کردن

استوار کردن
محکم کردن سخت کردن موء کد گردانیدن، درست کردن، صحه نهادن، سخت گرفتن سخت بستن محکم بستن
فرهنگ لغت هوشیار

اشتباه کردن

اشتباه کردن
باز ندانستن درست نیافتن چیزی را به جای چیزی گرفتن کسی را به جای کسی گرفتن پرت بودن رمژکیدن
فرهنگ لغت هوشیار