جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اطرش

اطرش

اطرش
کر. ج، طُرْش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه آلت شنوایی وی از کار بازماند. مؤنث: طَرْشاء. (از اقرب الموارد). گران گوش. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

اطرش

اطرش
نام خاندانی است در جبل دروز که در حوادث انقلاب مردم آن ناحیه بر ضدفرانسه (1925 میلادی) شهرت یافتند. (از اعلام المنجد) ، اعجوبه. طرفه: و نزلنا بمدرسه تقابل الجامع الاعظم بها المدرس العالم... مصلح الدین... اطروفه من طرف الزمان. (ابن بطوطه). اعجوبۀ عصر و اطروفۀ روزگار بود. (نامۀ دانشوران) ، افسانه و احدوثه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

اطرش

اطرش
متوفی در رجب سال 513 هجری قمری، عبدالباقی بن محمد بن عبدالواحد، مکنی به ابومنصور. معاصر امام غزالی و شاگرد کیای هراسی بود و ابوطاهر سلفی از وی روایت میکند. (طبقات الشافعیه ج 4 ص 242 از غزالی نامه ص 258)
لغت نامه دهخدا

ابرش

ابرش
خجکدار (خجک خال گونهای از اسپان رخش چپار اسپی را گویند که گل های سیاه یا رنگی جز رنگ خود بر پوست داشته باشد زیوری از زیورهای اسب رخش چپار ملمع اسب که نقطه های خرد دارد. اسبی که بر اعضای او نقطه ها باشد مخالف رنگ اعضا اسب که موی سرخ و سیاه و سفید دارد آنکه رنگ سرخ و سفید در هم آمیخته دارد. یا مکان ابرش. آنجای که گیاهان رنگارنگ و بسیار دارد
فرهنگ لغت هوشیار