جَمعِ واژۀ صنم، بمعنی بت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (ناظم الاطباء). بتها، و این جمع صنم است. (غیاث). چیزهایی که عوض خداوند پرستش کنند. جَمعِ واژۀ صنم، بمعنی وثن، معرب شمن. (از قطر المحیط). جَمعِ واژۀ صنم، وثن و آن صورت یا تمثال انسان یا جانوریست که برای پرستش اتخاذ شود، یا هر آنچه بجز یزدان پرستیده گردد. (از اقرب الموارد). و رجوع به صنم شود. و در قرآن کریم کلمه اصنام بمعنی بتان در سورۀ اعراف (7) آیۀ 138 بدینسان آمده است: فَاءَتَوا علی قوم یعکفون علی اصنام. و نیزکلمه مزبور در سورۀ انعام (6) آیۀ 74 و سورۀ شعرا (26) آیۀ 71 و سورۀ ابراهیم (14) آیۀ 35 و سورۀ انبیاء (21) آیۀ 57 بهمین معنی بکار رفته است. الغرانیق، و منه قول امروءالقیس: و بسم اﷲ والبلد الحرام بعزی و الغرانیق الکرام. سعدیا چون بت شکستی خود مباش خودپرستی کمتر از اصنام نیست. سعدی (طیبات).
اقلیم الاصنام، به اندلس است. (منتهی الارب). جمع صنم است و اقلیم اصنام در اندلس ازاعمال شدونه باشد و در آن حصنی است که معروف به طُبَیْل است و در زیر طبیل چشمۀ طبیعی پرآبی است که آب آن شیرین است و مردمان روزگارهای باستان از آن چشمه به جزیره قادس آب برده اند و آن بوسیلۀ لوله های سنگی نر و ماده بوده است و هر جا به کوه برخورده اند کوه را شکافته و لوله ها را از درون کوه برده اند و چون به جایگاه های پست و زمینهای شوره زار برخورده اند پلهایی مقوس ساخته تا بدریا رسیده اند، آنگاه با لوله های سنگی بمسافت شش میل آب را از دریا نیز گذرانده اند تاسرانجام آنرا به جزیره قادس برده اند و گویند نشانه های آن هم اکنون نیز باقی است. و شرح آن در قادس نیز آمده است. (از معجم البلدان). و رجوع به قادس در همان کتاب و مراصد الاطلاع و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود الاصنام. نام شهری به الجزایر.