جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اصمام

اصمام

اصمام
کر کردن، کر شدن، نشنیدن، سر بند ساختن کرشدن، کر گردانیدن
اصمام
فرهنگ لغت هوشیار

اصمام

اصمام
اصمام مرد، بسته شدن گوش کسی و گرانی شنوایی او. (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط). کر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، نیکو کردن خدمت شتران را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اصناق در مال خویش، قیام کردن بنیکویی در آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، اصناق عرق مرد را، او را گندیده بغل کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

اذمام

اذمام
نکوهیده یافتن، زنهار دادن، زنهار گرفتن برای دیگری، خوار شمردن، بازماندن
فرهنگ لغت هوشیار