جدول جو
جدول جو

معنی اشمئزاز

اشمئزاز((اِ مِ))
بیزاری، نفرت داشتن، اکراه، نفرت
تصویری از اشمئزاز
تصویر اشمئزاز
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اشمئزاز

اشمئزاز

اشمئزاز
مکروه و ناخوش داشتن چیزی، بیزاری و نفرت داشتن از چیزی، نفرت، بیزاری، رمیدگی
اشمئزاز
فرهنگ فارسی عمید

اشمئزاز

اشمئزاز
منقبض و گرفته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اشمئزاز از چیزی، منقبض شدن و رمیدن از چیزی بسبب ناخوش داشتن آن. (از المنجد). باهم آمدن. واهم آمدن (از چیزی) . (زوزنی). بهم درشدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 13). رمیدگی از چیزی. (زمخشری). انقباض از چیزی. اکراه از چیزی. نفرت و تنفر از چیزی. گرفته خاطر شدن از چیزی. درهم گرفته شدن از چیزی.رمیده شدن از چیزی.
لغت نامه دهخدا

اشمئزار

اشمئزار
رمیدن اکراه داشتن نفرت داشتن، اکراه نفرت بیزاری
اشمئزار
فرهنگ لغت هوشیار

اشمئطاط

اشمئطاط
دوموی شدن. یقال: اشمئط الرجل. (منتهی الارب). دومویه شدن. و رجوع به اشمطاط و اشمیطاط شود
لغت نامه دهخدا

ارمیزاز

ارمیزاز
ارمئزاز. درگشتن و دور شدن از جای. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا