جدول جو
جدول جو

معنی اشگفیدن

اشگفیدن((اِ گِ یا گَ دَ))
تعجب کردن، به حیرت افتادن
تصویری از اشگفیدن
تصویر اشگفیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اشگفیدن

اشگفیدن

اشگفیدن
شِکُفتَن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن
شِگُفتَن، شِگُفتِه شُدَن، شِکُفتِه شُدَن، اِشکُفتَن، شِکُفیدَن
اشگفیدن
فرهنگ فارسی عمید

اشگفیدن

اشگفیدن
شکفتن گل. (از آنندراج) :
همچون شکوفه چشم سپیدم در انتظار
تا می ببندد آنچه نخست اشکفیده بود.
اثیرالدین اخسیکتی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

بشگفیدن

بشگفیدن
بشکفیدن. شکفته. شگفته شدن. باز شدن غنچه. شکوفان شدن غنچه:
چو کاوس گفتار خسرو شنید
رخانش بکردار گل بشکفید.
فردوسی.
برزد شعاع زهره و بوی گلاب ازو
وز بوی او گل طرب و لهو بشکفید.
بشگر مرغزی (از سبک شناسی ج 1 ص 378).
و رجوع به بشکفیدن شود
لغت نامه دهخدا

شگفیدن

شگفیدن
آشفته شدن. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف شگفتیدن است. رجوع به شگفتیدن شود
لغت نامه دهخدا

شگفیدن

شگفیدن
شکفیدن. شکفتن. واشدن غنچه. (ناظم الاطباء) :
اگر سیر گشتم همی بشگفید
به اقبال من نرگس از تخم سیر.
ناصرخسرو.
رجوع به شکفیدن شود
لغت نامه دهخدا