جدول جو
جدول جو

معنی اشکوخ

اشکوخ((اِ یا اُ))
لغزش، خزیدن، مجازاً، سهو، خطا
تصویری از اشکوخ
تصویر اشکوخ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اشکوخ

اشکوخ

اشکوخ
سِکَندَری، با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن، لغزش
سِکَندَر، بِه سَر دَر آمدگی، بِه سَر دَر آمدن، شِکَرفیدن، شِکوخیدن، اَشکوخیدن، آشکوخیدن، آشکوخ
اشکوخ
فرهنگ فارسی عمید

اشکوخ

اشکوخ
لغزش را گویند که از لغزیدن است و امر بدین معنی هم هست یعنی بلغز و از پای درآی. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). و مصدر آن اشکوخیدن است. (انجمن آرا). اشکوخ و شکوخ لغزش بود و بسردرآمدگی. (از رشیدی). لغزیدن. (سروری) (شعوری).
لغت نامه دهخدا

اشکوه

اشکوه
شکوه، جاه و جلال، شان و شوکت، مهابت، هیبت، برای مِثال صدق موسی بر عصا و کوه زد / بلکه بر دریای پراشکوه زد (مولوی - ۷۸۶)
اشکوه
فرهنگ فارسی عمید

آشکوخ

آشکوخ
سِکَندَری، با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن، لغزش
سِکَندَر، بِه سَر دَر آمدگی، بِه سَر دَر آمدن، شِکَرفیدن، شِکوخیدن، اَشکوخیدن، آشکوخیدن، اَشکوخ
آشکوخ
فرهنگ فارسی عمید