جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اشپیل

اشپیل

اشپیل
بلغت اهالی گیل تخم ماهی است، چون آنرا از شکم ماهی برآرند و گیلانیان همگی برغبت از آن خورش کنند. (انجمن آرای ناصری). اشبل. اشپل. اشبیل
لغت نامه دهخدا

نشپیل

نشپیل
چنگک، قلاب، چنگک ماهی گیریبرای مثال ز تیر و نیزۀ او دشمنان هراسانند / چو اهرمن ز شهاب و چو ماهی از نشپیل برای مثال (عبدالواسع جبلی - ۲۴۸)
نشپیل
فرهنگ فارسی عمید

اشقیل

اشقیل
پیازِ دَشتی، گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ و گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد، پیازِ موش، عُنصَل، اِسقیل
اشقیل
فرهنگ فارسی عمید

اشکیل

اشکیل
مَکر، حیلِه، فَریب، حُقِّه، دِلام، گول، خُدعِه، تَزویر، نارُو، سَتاوِه، چارِه، خاتولِه، گُربِه شانِی، دَغَلی، رَوَغان، شَید، غَدر، دَستان، کَلَک، ریوْ، کَید، قَلّاشی، تَرفَند، شِکیل، تُنبُل، نِیرَنگ، دُویل، اِحتیال، تَرب
اشکیل
فرهنگ فارسی عمید

نشپیل

نشپیل
قلاب (عموما)، آهن پاره ای که بر سر موی اسب یا طنابی بندند و بدان ماهی گیرند شست ماهی گیری: هر یکی از بهر صید این ضعفا را تیز چو نشپیل کرده اند انامل. (ناصر خسرو. 244)، آلتی مانند قلاب که بوسیله آن خرما را از درخت فرود آورند
فرهنگ لغت هوشیار