جدول جو
جدول جو

معنی اسر

اسر((اَ سْ))
بند کردن، به اسیری گرفتن، بردگی، اسارت
تصویری از اسر
تصویر اسر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اسر

اسر

اسر
ریسمان، زورمندی، بستن، گرفتارکردن، آفرینش شاشبند بند آمدن پیشاب آبگینه شیشه برده کردن اسیر کردن باسیری در آوردن، بردگی اسیری، زورمندی، توانایی
فرهنگ لغت هوشیار

اسر

اسر
یکی از فرزندان یعقوب. (مجمل التواریخ و القصص ص 194). و در طبری ص 355 اشر آمده
لغت نامه دهخدا

اسر

اسر
شاشبند شدن. حبس البول. حبس شدن بول. احتباس بول. گرفتگی بول. (مهذب الاسماء). گمیزگرفتگی. بسته شدن بول. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دربند شدن بول.
اِسار. بستن.
لغت نامه دهخدا

اسر

اسر
شهری بحزن از زمین بنی یربوع بن حنظله و نیز یُسُر گویند. (معجم البلدان از نصر)
لغت نامه دهخدا

اسر

اسر
از سانسکریت اسوره، بیرونی در تحقیق ماللهند، در عنوان ’فی اجناس الخلائق و اسمائهم’ آورده: الایمان و الفضیله من الروحانیین فی دیو و لهذا صار من یجانسهم من الانس مؤمناً باﷲ معتصماً به مشتاقاً الیه و الکفر و الرذیله فی الشیاطین المسمّین اسر و راکشس و من شابههم من الانس کان کافراً باﷲ غیرملتفت الی اوامره... (تحقیق ماللهند چ زاخائو ص 44 س 8 و ص 123 س 15 و ص 166 س 2 و ص 168 س 15). و رجوع بفهرست آن کتاب شود
لغت نامه دهخدا

اسر

اسر
اَجوف. میان کاواک. (منتهی الارب). میان تهی. (زوزنی). پوک.
لغت نامه دهخدا