استمناء استمناء استخراج المنی. (زوزنی). آب بیرون کردن خواستن. مشتو زدن. مشت زنی. خضخضه. استدعاء خروج المنی. (تاج المصادر بیهقی). بیرون کردن منی، جنبانیدن، سبک شمردن کسی را پس بحاجت خویش بردن آنرا، جنبیدن اسب جهت رفتن. (منتهی الارب) لغت نامه دهخدا
استغناء استغناء بی نیازی خواستن، توانگر شدن، مالدار شدن، بی نیازی، توانگری (مادی یا معنوی)، وابستگی نداشتن، بی قید بودن، گذشتن، صرفنظر کردن فرهنگ فارسی معین