گردن نهادن، رامش خواستن زره خواستن، از ناکسان زن خواستن بساویدن بر ماسیدن (لمس کردن از راه دست کشیدن)، در بر گرفتن، آشتی کردن لمس کردن بسودن دست کشیدن بچیزی. یا استلام حجر. بسودن سنگ (بلب یا دست) سنگ را لمس کردن، بوسه دادن، در بر گرفتن، صلح کردن
بسودن. ببسایش. ببسودن. لمس. دست کشیدن بچیزی. - استلام حجر، بسودن سنگ به لب یا دست. بسودن سنگ را به دست یا به لب. (منتهی الارب). بسودن حجرالاسود را. (زوزنی). بسودن حجر اسود را (بلب) یا بدست. (تاج المصادر بیهقی) : اما واﷲ لولا قول واش و عین للخلیفه لاتنام لطفنا حول جذعک و استلمنا کما للناس بالحجر استلام. (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 190). - استلام کردن، بسودن حجرالاسود.