استقضاء استقضاء طلب قضاء قاضی کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). یقال: اُستقضی (مجهولاً). (منتهی الارب). لغت نامه دهخدا
استقصاء استقصاء کوشندگی، پی گیری، سختگیری، سر در آوردن ژرفا کاری، خسکانان جهد تمام کردن کوشش تمام کردن سعی و کوشش بسیار کردن، طلب نهایت چیزی را کردن، بنهایت رسیدن بر رسیدن پی جویی کردن، پی جویی تفحص، سختگیری در محاسبه دقت بسیار در حساب چیزی فرهنگ لغت هوشیار