پیشنهاد یا مطلبی را با رضایت خاطر پذیرفتن، پیش آمدن، پیشواز رفتن، پیش رفتن، پذیره شدن، در دستور زبان علوم ادبی زمان آینده، در علوم ادبی سرودن شعری به وزن و قافیۀ شعر شاعر دیگر مانندِ این شعر، برای مِثال گل در بَر و می در کف و معشوقه به کام است / سلطان جهانم به چنین روز غلام است (حافظ - ۱۱۰)، در استقبال از این غزل، برای مِثال بر من که صبوحی زده ام خرقه حرام است / ای مجلسیان راه خرابات کدام است؟ (سعدی - ۳۴۷)
پیش آمدن. (منتهی الارب). ضِدّ استدبار. روی آوردن. پیش فراشدن. پیش واشدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیش رفتن. روی کردن به، درشت یافتن خوابگاه فلان. (تاج المصادر بیهقی). درشت آمدن
جداسری خود سری، به خود ایستایی، بلند کردن، فرازیدن، لرزیدن لرزه گرفتن، خودکامگی، فراروی برداشتن و بلند کردن، بلند بر آمدن بجای بلند آمدن، ضابط امر خویش بودن بخودی خود بکاری بر ایستادن بی شرکت غیری، صاحب اختیاری و آزادی کامل یک کشور (دولت و ملت) در امور سیاسی و اقتصادی بدون اعمال نفوذ خارجیان (ظاهرا و باطنا)، بدون مداخله کاری کردن