جدول جو
جدول جو

معنی استغاثه

استغاثه((اِ تِ ثِ))
دادخواهی کردن، یاری طلبیدن، دادخواهی، زاری، تضرع
تصویری از استغاثه
تصویر استغاثه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استغاثه

استغاثه

استغاثه
زبایش دادخواهی فریاد رس خواستن لابه روم لابه کنم در پیش داور (ویس و رامین گرگانی) زاری زبایش دادخواهی فریاد رس خواستن لابه روم لابه کنم در پیش داور (ویس و رامین گرگانی) زاری فریاد رس خواستن دادخواهی کردن دادرسی خواستن کمک طلبیدن، فریاد خواهی دادخواهی، زاری تضرع، جمع استغاثات
فرهنگ لغت هوشیار

استغاثه

استغاثه
استغاثت. فریاد خواستن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). فریادرسی خواستن. (غیاث). فریادخواهی. استصراخ. استعواء. فریاد جستن: و دخل المدینه (موسی) علی حین غفله من اهلها فوجد فیها رجلین یقتتلان هذا من شیعته و هذا من عدوه فاستغاثه الذی من شیعته علی الذی من عدوّه فوکزه موسی. (قرآن 15/28). فریادنامه ها به اطراف نوشت و استعانت و استغاثت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 26). بعد از آن عثرت به ری، مکاتبات پیاپی می نوشت و به استمداد و استعانت استغاثت میکرد و مکتوبات او را بمطال و وعده محال جواب می نبشتند. (ترجمه تاریخ یمینی 270).
لغت نامه دهخدا

استغاثه

استغاثه
التماس، الحاح، تضرع، زاری، فزع، گریه، لابه، مویه، ناله، ندبه، دادخواهی، فریادخواهی، مددطلبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

استغاثت

استغاثت
فریاد رس خواستن دادخواهی کردن دادرسی خواستن کمک طلبیدن، فریاد خواهی دادخواهی، زاری تضرع، جمع استغاثات
فرهنگ لغت هوشیار

استغاثت

استغاثت
دادخواهی کردن، یاری طلبیدن، دادخواهی، زاری، تضرع، استغاثه
استغاثت
فرهنگ فارسی معین

استغاره

استغاره
تاراج کردن. تاختن قومی یا جائی را. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا