جدول جو
جدول جو

معنی استعجام

استعجام((اِ تِ))
پوشیده شدن، ناتوان شدن به سخن گفتن، عاجز شدن در سخن، خاموش گشتن از پاسخ سایل 4- بسته و مبهم شدم کلام
تصویری از استعجام
تصویر استعجام
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استعجام

استعجام

استعجام
کند زبانی پوشیده شدن، ناتوان شدن بسخن گفتن عاجز شدن در سخن، خاموش گشتن از پاسخ سایل، بسته و مبهم شدن کلام
فرهنگ لغت هوشیار

استعجام

استعجام
عاجز شدن در سخن، ناتوان شدن در سخن گفتن، فروماندن در پاسخ دادن به پرسش کسی
استعجام
فرهنگ فارسی عمید

استعجام

استعجام
بسته شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). ناتوان شدن بسخن گفتن. عاجز شدن در سخن. بسته گردیدن بر کسی سخن و ناتوانی از فصیح گفتن: استعجم علیه الکلام، مهربان کردن. (زوزنی)، استمالت. دل بدست آوردن. (غیاث) : سیف الدوله از این حالت واقف شد بر عقب او (نوح) برفت و در استعطاف جانب او و برائت ساحت خویش و تقریر صدق نیت در موالات و مطاوعت مبالغه نمود. (ترجمه تاریخ یمینی صص 138- 139). شطری از ایناس وحشت و ازالت عارضۀ ریبت و نبذی از استمالت و استعطاف ایراد کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 342). و از سلطان عذرها خواست و استعطاف جانب او کرد. (جهانگشای جوینی).
- استعطاف کردن، طلب مهربانی کردن.
- ، دل بدست آوردن.
- کلمه استعطاف، کلمه ای که دال بر مهربانی خواستن و عطف توجه باشد: قعدک اﷲ، کلمه استعطاف است نه قسم، بدان جهت که جواب ندارد و معنی آن سئلت اﷲ حفظک باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

استعلام

استعلام
واجیدن آگاهی خواست آموزش خواستن آفراس آگهی خواستن آگاهی خواستن پرسش کردن پرسیدن خبر گرفتن، آموزش خواستن،جمع استعلامات. خبری را پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار

استعظام

استعظام
بزرگی جستن، بزرگ شمردن، بزرگ منشی بزرگ شمردن بزرگ داشتن، بزرگ منشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

استعصام

استعصام
چنگ زدن باز داشتن چنگ در زدن دست انداختن تشبث کردن، پناه آوردن
استعصام
فرهنگ لغت هوشیار

استعجال

استعجال
شتابی خواستن، شتابیدن، پیشی گرفتن، به شتاب وا داشتن، پیشی گرفتن کاری را بشتاب خواستن بشتاب واداشتن بر انگیختن بعجله، شتاب کردن شتافتن، شتابزدگی
فرهنگ لغت هوشیار