معنی استعجال - فرهنگ فارسی معین
معنی استعجال
- استعجال((اِ تِ))
- کاری را به شتاب خواستن، به شتاب واداشتن، شتافتن، شتاب کردن، شتابزدگی
تصویر استعجال
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با استعجال
استعجال
- استعجال
- شتابی خواستن، شتابیدن، پیشی گرفتن، به شتاب وا داشتن، پیشی گرفتن کاری را بشتاب خواستن بشتاب واداشتن بر انگیختن بعجله، شتاب کردن شتافتن، شتابزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
استعجال
- استعجال
- شتافتن خواستن. بشتافتن خواستن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). شتابانیدن. شتاب خواستن. استیجاء. شتابی خواستن. (غیاث). بر شتابی انگیختن کسی را. شتاب کردن فرمودن. (منتهی الارب). عجله خواستن، عطر آلودن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
استعجام
- استعجام
- کند زبانی پوشیده شدن، ناتوان شدن بسخن گفتن عاجز شدن در سخن، خاموش گشتن از پاسخ سایل، بسته و مبهم شدن کلام
فرهنگ لغت هوشیار