جدول جو
جدول جو

معنی استضعاف

استضعاف((اِ تِ))
ناتوان شمردن، ضعیف دانستن
تصویری از استضعاف
تصویر استضعاف
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استضعاف

استضعاف

استضعاف
ناتوان و ضعیف کردن بر اثر ستم و بهره کشی ناعادلانه، ناتوان و ضعیف شدن بر اثر ستم و بهره کشی ناعادلانه
استضعاف
فرهنگ فارسی عمید

استضعاف

استضعاف
ناتوان شمردن. اِکارَه. سست پنداشتن. ناتوان یافتن کسی را. (منتهی الارب). ضعیف یافتن و شمردن. (تاج المصادر بیهقی). ضعیف شمردن. (زوزنی). حقیر داشتن، پاکی یافتن. استنجا کردن بشستن یا بمسح حجر، موی زهار ستردن، آب شیرین خواستن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

استرعاف

استرعاف
چکانیدن پیه. گرفتن گداختۀ پیه. (منتهی الارب) ، بمعنی ترازوی آفتاب. (آنندراج). لغتی است یونانی بمعنی ترازوی آفتاب. گویند پسر ادریس آنرا وضع کرده. (انجمن آرای ناصری). رجوع به اسطرلاب شود:
بیونانی استر ترازو بود
که در سکّۀ عدل ساز او بود
وگر معنیم بازپرسی ز لاب
بود هم بگفتار روم آفتاب
پس از آن مراد از سترلاب جست
ترازوی خورشید باشد درست.
امیرخسرو.
و این معنی غلط است
لغت نامه دهخدا

استئناف

استئناف
از سرگیری باز آغازی، باز دادرسی باز رسیدگی (در داد گستری)، بازآوری باز گفت (در چامه سرایی)
فرهنگ لغت هوشیار