جدول جو
جدول جو

معنی استصواب

استصواب((اِ تِ))
صوابدید، مصلحت خواهی کردن
تصویری از استصواب
تصویر استصواب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استصواب

استصواب

استصواب
صواب خواستن. (منتهی الارب). صواب جستن، درازی. طول، تکبر کردن. (منتهی الارب). گردن کشی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، دراز پنداشتن. طویل شمردن، چندی از قومی کشتن زیاده از آنچه ایشان از قوم تو کشته اند: استطالوا علیهم، کشتند بیشتر از آنکه آنها کشته بودند. (منتهی الارب).
- استطاله دادن، اطاله دادن. امتداد دادن
لغت نامه دهخدا

استصحاب

استصحاب
هم نشین خواستن، یاری خواستن، با خود داشتن، پیشین روایی: دستور یا فرمان پیشین و گذشته را هم اکنون پذیرفتن و روا داشتن دشوار شدن کار بهمراهی خواستن بصحبت و همدلی خواستن، یاری خواستن، همراه بردن با خود داشتن، باقی داشتن چیزی به حالت سابق آن آنکه امر مورد شکی را بر حالت سابق آن از جهت آثار حقوقی ثابت بداریم. بنابراین سه رکن دارد: یقین بان در رمان سابق، شک بان در زمان بعد، ثابت داشتن آثار یقین در زمان شک، جمع استصحابات
فرهنگ لغت هوشیار

استصحاب

استصحاب
حکم دادن به باقی بودن حالت سابق، هنگام شک داشتن در یک حُکم مثلاً درصورت غیبت طولانی مدت کسی حکم به زنده بودن او می دهند، کسی را به صحبت و معاشرت دعوت کردن
استصحاب
فرهنگ فارسی عمید

استصحاب

استصحاب
به همراهی خواستن، یاری خواستن، با خود داشتن، مفرد استصحابات
استصحاب
فرهنگ فارسی معین