معنی استصلاح - فرهنگ فارسی معین
معنی استصلاح
- استصلاح((اِ تِ))
- طلب صلاح و نیکی کردن
تصویر استصلاح
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با استصلاح
استصلاح
- استصلاح
- نیکویی کردن خواستن، نیک شدن نیک آمدن، استنباطی که قاضی از روی کلیات مصالح لازم الرعایه بدست میاورد. صلاح کاری را جستن
فرهنگ لغت هوشیار
استصلاح
- استصلاح
- استدلال در حکمی که قاضی بنا به مصلحتی استنباط کند و به آن رای بدهد، به دنبال صلاح کار بودن، نیکویی خواستن
فرهنگ فارسی عمید
استصلاح
- استصلاح
- نیکوئی کردن خواستن. و منه: اربع لاتستصلح فسادها، محاسده الاکفاء و عداوه القرباء و الرکانه فی الامراء و الفسق فی العلماء. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
استصباح
- استصباح
- چراغ خواستن، چراغ افروختن روشنایی کردن، چراغ افروختن، روشنی جستن
فرهنگ لغت هوشیار