جدول جو
جدول جو

معنی استصغار

استصغار((اِ تِ))
کوچک شمردن، بی اهمیت داشتن، به حساب نیاوردن
تصویری از استصغار
تصویر استصغار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استصغار

استصغار

استصغار
خرد شمردن. (زوزنی) (منتهی الارب). خوار شمردن. (زوزنی). خردو خوار شمردن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه) ، پاک یافتن. (منتهی الارب) ، خوش آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، خوشبودارکردن. (غیاث) ، موی زهار ستردن: استطاب العانه، آب شیرین خواستن. (منتهی الارب) ، استنجا به آب یا سنگ و کلوخ و جز آن. استنجا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). استنجاکردن بشستن یا بمسح حجر. (منتهی الارب) :
استراحت ببخت یا نعم است
استطابت به آب یا مدر است.
خاقانی.
، خوشی کردن، لذیذ شدن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا

استصبار

استصبار
سطبر شدن. (منتهی الارب). کثیف و متراکم شدن، خندیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

استاکار

استاکار
بر صنعتگران از نجار و کفش دوز و یا کارگران فنی که در کار خبره و استاد باشند اطلاق میشود و زیر دستان آنان را شاگرد مینامند
فرهنگ لغت هوشیار