جدول جو
جدول جو

معنی استشفاع

استشفاع((اِ تِ))
طلب شفاعت کردن، شفاعت خواستن
تصویری از استشفاع
تصویر استشفاع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استشفاع

استشفاع

استشفاع
پا در میانی خواستن، میانجگری پایمرد خواستن خواهشگر جستن بخواهش بر انگیختن شفاعت خواستن طلب شفاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

استشفاع

استشفاع
شفاعت کردن خواستن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). شفاعت خواستن. (منتهی الارب) (غیاث). شفاعت کسی کردن خواستن. طلب شفاعت کردن: استشفعه الینا. (منتهی الارب) ، راست یافتن فعل کسی را. (منتهی الارب)، صواب شمردن. (منتهی الارب). صواب داشتن. صواب دیدن. صوابدید: و درخواست از وی تا معتمدی از دیوان رسالت با وی نامزد کند که نامه های سلطان نویسد به استصواب وی. (تاریخ بیهقی ص 528) .اگر من که صاحبدیوان رسالتم و مخاطبات به استصواب من میرود او را این نبشتمی کس بر من عیب نکردی. (تاریخ بیهقی ص 397). ناچار چون وی مقدم تر بود آنروز در هر بابی سخن میگفت و ما آنرا به استصواب آراسته میداشتیم. (تاریخ بیهقی ص 334). مراد بود که این جمله بمشاهدت و استصواب وی (التونتاش) باشد. (تاریخ بیهقی). نیابت خویش به استصواب رأی سلطان به ابونصر بن منصور بن راش داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 438). و کار ایشان بر وفق استصواب رأی مبارک میساخت. (جهانگشای جوینی)، صواب آمدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

استدفاع

استدفاع
دفع چیزی از چیزی خواستن. دفع کردن خواستن. (منتهی الارب). طلب دفع، دنبال یا از پس چیزی گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). استذناب کسی، سپس وی رفتن
لغت نامه دهخدا

استشناع

استشناع
شنیع شمردن. (تاج المصادر بیهقی). زشت شمردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا