جدول جو
جدول جو

معنی استشفاء

استشفاء((اِ تِ))
شفا خواستن، بهبود خواستن
تصویری از استشفاء
تصویر استشفاء
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استشفاء

استشفاء

استشفاء
شفا جستن. (تاج المصادر بیهقی). شفا خواستن. (منتهی الارب) (زوزنی). تندرستی خواستن. شفا طلبیدن. صحت و شفا خواستن. (غیاث). طلب شفا کردن. طلب بهبود از بیماری
لغت نامه دهخدا

استکفاء

استکفاء
کفایت خواستن، بسنده گری، کار گزار خواستن کفایت کردن، خواستن کار گزاری خواستن
فرهنگ لغت هوشیار

استشفاع

استشفاع
پا در میانی خواستن، میانجگری پایمرد خواستن خواهشگر جستن بخواهش بر انگیختن شفاعت خواستن طلب شفاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

استعفاء

استعفاء
استدعای کناره گیری از شغل، معاف کردن، تکلیف خواستن، پوزش خواستن، بزرگ شمردن بخشش خواستن، کناره گیری طلب عفو کردن، عفو خواستن طلب بخشش کردن، خواهش رهایی از کار و خدمت کردن، تقاضای معافیت از خدمت اداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار