جدول جو
جدول جو

معنی استشعار

استشعار((اِ تِ))
ترس به دل نهفتن، به خود بازآمدن، مفرد استشعارات
تصویری از استشعار
تصویر استشعار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استشعار

استشعار

استشعار
شعار پوشیدن، صمغ از کسی خواستن. (منتهی الارب) ، قرحه شدن به بدن کسی. (منتهی الارب). قرحه به بدن درآمدن
لغت نامه دهخدا

استیعار

استیعار
دشخوار یافتن جای و راه را. (منتهی الارب). درشت یافتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، پر شدن مشک، برنیامدن غائط و بول از شکم. یقال: استوکی البطن، اذا لم یخرج منه النجو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

استشزار

استشزار
باشگونه تافته شدن ریسمان. (منتهی الارب). باشگونه تافته شدن رسن، نیک شدن. نیک آمدن چیزی. (زوزنی) ، صلح جستن، صلاح کار جستن. صلاح پرسیدن. (غیاث) ، استصلاح یکی از اصول فقه نزد مالک بن اَنس و اصحاب او باشد، و مثال آن اجازه ایست که صیارفه دارند در تبایع وَرق بورق (دراهم مَضروبه) و عین بعین با زیاده و نقصان در صورتی که نوع این معامله بر غیر صیارفه ممنوع است و این برای آن مجاز است که صلاح عامه در آن است. (مفاتیح العلوم)
لغت نامه دهخدا

استشرار

استشرار
صاحب گلۀ بزرگ از شتران شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

استعار

استعار
افروخته شدن. (زوزنی). افروخته شدن آتش. برافروخته شدن آتش، درشت شدن. سخت گردیدن. سخت گشتن. منقبض و ترنجیده گشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا